دی شیخ با چراغ همیگشت گرد شهر
کز دام و دد ملولم و انسانم آرزوست
زاین همرهان سستعناصر دلم گرفت
شیر خدا و رستم دستانم آرزوست
گفتم که یافت مینشود جستهایم ما
گفت آنچه یافت مینشود آنم آرزوست
مولانا جلال الدین رومی
برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.
دی شیخ با چراغ همیگشت گرد شهر
کز دام و دد ملولم و انسانم آرزوست
زاین همرهان سستعناصر دلم گرفت
شیر خدا و رستم دستانم آرزوست
گفتم که یافت مینشود جستهایم ما
گفت آنچه یافت مینشود آنم آرزوست
مولانا جلال الدین رومی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: دی شیخ با چراغ در شهر میگردد زیرا از دیوها و جانوران خسته است و آرزوی انسان را دارد. او از همرهان سستعنصر خود دلگیر است و آرزوی شیر خدا و رستم دستان را دارد. وقتی میگوید که آنچه جستهایم پیدا نمیشود، پاسخ میگیرد که آنچه نمیتوان یافت، خود آرزوی اوست.
هوش مصنوعی: شیخی با چراغ در شهر میگردد و به دنبال انسان است، زیرا از موجودات وحشی و درنده خسته و دلزده شده است و آرزوی یافتن آدمی را دارد.
هوش مصنوعی: احساس ناامیدی و ناراحتیام از همنشینان ضعیف و بیاثر است. دلم میخواهد همچون شیر دل و رستم دستان قوی و شجاع باشم.
هوش مصنوعی: گفتم که ما چیزی را که به دنبالش هستیم پیدا نمیکنیم، او گفت چیزی که پیدا نمیشود، همان آرزوی من است.
هوش مصنوعی: این دنیا همچون یک سفر است و ما مسافرانی هستیم که در این مسیر با چالشها و تجربیات مختلف روبرو میشویم. برخی از ما در جستجوی حقیقت و شناخت عمیقتر هستیم. این سفر باعث میشود که درک و بینش ما نسبت به زندگی گسترش یابد و در نهایت به سمت کمال و نور هدایت شویم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بنمای رخ که باغ و گلستانم آرزوست
بگشای لب که قند فراوانم آرزوست
همین شعر » بیت ۳
گفتم که یافت مینشود جستهایم ما
گفت آنچه یافت مینشود آنم آرزوست
یک لحظه دیدن رخ جانانم آرزوست
یکدم وصال آن مه خوبانم آرزوست
در خلوتی چنان، که نگنجد کسی در آن
یکبار خلوت خوش جانانم آرزوست
من رفته از میانه و او در کنار من
[...]
بنمای رخ که باغ و گلستانم آرزوست
بگشای لب که قند فراوانم آرزوست
ای آفتاب حسن برون آ دمی ز ابر
کآن چهره مشعشع تابانم آرزوست
بشنیدم از هوای تو آواز طبل باز
[...]
جانا بیا که صحبت جانانم آرزوست
جامی ز باده لب خندانم آرزوست
از زاهدی و زهد ریائی دلم گرفت
می خوارگی و مجلس رندانم آرزوست
در پای گل میان چمن جام می بکف
[...]
نه تخت جم، نه ملک سلیمانم آرزوست
راهی به خلوت دل جانانم آرزوست
چندین هزار دیده حیرانم آرزوست
دیگر نظاره رخ جانانم آرزوست
تا چند در سفینه توان بود تخته بند؟
[...]
یک جرعه می زساغر جانانم آرزوست
سر مستئی زمیکده جانم آرزوست
پائی زدم بدنیی و پائی به آخرت
نی این مرا فریبد و نه آنم آرزوست
از هر دو کون بی خبر و مست بندگی
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۵ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.