مرا یاد است از دانای افرنگ
بسا رازی که از بود و عدم گفت
ولیکن با تو گویم این دو حرفی
که با من پیر مردی از عجم گفت
|
غیرفعال و فعال کردن دوبارهٔ حالت چسبانی نوار ابزار به بالای صفحات |
|
راهنمای نوار ابزار |
|
پیشخان کاربر |
|
اشعار و ابیات نشانشدهٔ کاربر |
|
اعلانهای کاربر |
|
ادامهٔ مطالعه (تاریخچه) |
|
خروج از حساب کاربری گنجور |
|
لغزش به پایین صفحه |
|
لغزش به بالای صفحه |
|
لغزش به بخش اطلاعات شعر |
|
فعال یا غیرفعال کردن لغزش خودکار به خط مرتبط با محل فعلی خوانش |
|
فعال یا غیرفعال کردن شمارهگذاری خطوط |
|
کپی نشانی شعر جاری در گنجور |
|
کپی متن شعر جاری در گنجور |
|
همرسانی متن شعر جاری در گنجور |
|
نشان کردن شعر جاری |
|
ویرایش شعر جاری |
|
ویرایش خلاصه یا برگردان نثر سادهٔ ابیات شعر جاری |
|
شعر یا بخش قبلی |
|
شعر یا بخش بعدی |
مرا یاد است از دانای افرنگ
بسا رازی که از بود و عدم گفت
ولیکن با تو گویم این دو حرفی
که با من پیر مردی از عجم گفت
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این ابیات، شاعر به یاد سخنان دانای غربی میافتد که درباره وجود و عدم صحبت کرده است. اما او تصمیم میگیرد که دو نکته را به یاد سخنان یک پیرمرد از ایران به مخاطبش بگوید. این اشاره به اهمیت اندیشه و تجربههای قدیمی دارد.
هوش مصنوعی: من به یاد دارم از شخصی فرزانه در سرزمینهای غرب، سخنان زیادی درباره وجود و عدم وجود شنیدهام.
هوش مصنوعی: اما میخواهم به تو بگویم که مردی سالخورده از سرزمین عجم به من دو نکته گفت.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
سخنهایی که بود از بیش و کم گفت
برهمن را ز آهنگ صنم گفت
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.