گنجور

 
۱

رودکی » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۵

 

... اگر ببینم بر مهر او نگین ترا

به تیغ هندی گو دست من جدا بکنند

اگر بگیرم روزی من آستین ترا ...

رودکی
 
۲

رودکی » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۱۳

 

... این بیفسرد و آن دگر بگداخت

نابسوده دو دست رنگین کرد

ناچشیده به تارک اندر تاخت

رودکی
 
۳

رودکی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۷

 

... گشتیم سراپای جهان با دل تنگ

شد دست ز کار و رفت پا از رفتار

آن بس که به سر زدیم و این بس که به سنگ

رودکی
 
۴

رودکی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۰

 

یوسف رویی کزو فغان کرد دلم

چون دست زنان مصریان کرد دلم

ز آغاز به بوسه مهربان کرد دلم ...

رودکی
 
۵

رودکی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۱

 

... پروین ز سرشک دیده بر جامه نهم

بر پاسخ تو چو دست بر خامه نهم

خواهم که دل اندر شکن نامه نهم

رودکی
 
۶

رودکی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۲

 

... عالم چو ستم کند ستمکش ماییم

دست خوش روزگار ناخوش ماییم

رودکی
 
۷

رودکی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳۴

 

... مردی نبود فتاده را پای زدن

گر دست فتاده ای بگیری مردی

رودکی
 
۸

رودکی » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۲۲

 

چون تیغ به دست آری مردم نتوان کشت

نزدیک خداوند بدی نیست فرامشت ...

رودکی
 
۹

رودکی » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۲۷

 

جهان به کام خداوند باد و دیر زیاد

برو به هیچ حوادث زمانه دست مداد

درست و راست کناد این مثل خدای ورا ...

رودکی
 
۱۰

رودکی » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۳۷ - دیر زیاد آن بزرگوار خداوند

 

... خلق نداند همی که بخشش او چند

دست و زبان زر و در پراگند او را

نام به گیتی نه از گزاف پراگند ...

... هر که نخواهد همی گشایش کارش

گو بشو و دست روزگار فروبند

ای ملک از حال دوستانش همی ناز ...

رودکی
 
۱۱

رودکی » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۶۹

 

... زمانه گوی و تو چوگان به رای خویشت باز

اگرچه چنگ نوازان لطیف دست بوند

فدای دست قلم باد دست چنگ نواز

تویی که جور و بخیلی به تو گرفت نشیب ...

رودکی
 
۱۲

رودکی » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۷۹

 

می لعل پیش آر و پیش من آی

به یک دست جام و به یک دست چنگ

از آن می مرا ده که از عکس او ...

رودکی
 
۱۳

رودکی » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۸۷

 

بل تا خوریم باده که مستانیم

وز دست نیکوان می بستانیم

دیوانگان بیهشمان خوانند ...

رودکی
 
۱۴

رودکی » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۸۹ - مادر می

 

... توشه شمشیر او شود به گروگان

باز بدان گه که می به دست بگیرد

ابر بهاری چنو نبارد باران ...

... نرخ گرفته حدیث و صامت ارزان

شاعر زی او رود فقیر و تهیدست

با زر بسیار بازگردد و حملان ...

... رستم را نام گرچه سخت بزرگ است

زنده بدوی ست نام رستم دستان

رودکیا برنورد مدح همه خلق ...

... ورنه مرا بو عمر دلاور کردی

وان گه دستوری گزیده عدنان

زهره کجا بودمی به مدح امیری ...

رودکی
 
۱۵

رودکی » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۹۰

 

... لب تر مکن به آب که طلقست در قدح

دست از کباب دار که زهرست توامان

با کام خشک و با جگر تفته درگذر ...

رودکی
 
۱۶

رودکی » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۷۵

 

تو چگونه جهی که دست اجل

به سر تو همی زند سر پاش

رودکی
 
۱۷

رودکی » مثنوی‌ها » ابیات به جا مانده از کلیله و دمنه و سندبادنامه » بخش ۵

 

آن گرنج و آن شکر برداشت پاک

وندر آن دستار آن زن بست خاک

باز کرد از خواب زن را نرم و خوش ...

... آن زن از دکان فرود آمد چو باد

پس فلرزنگش به دست اندر نهاد

شوی بگشاد آن فلرزش خاک دید ...

رودکی
 
۱۸

رودکی » مثنوی‌ها » ابیات به جا مانده از کلیله و دمنه و سندبادنامه » بخش ۹

 

... وایچ ناساید به گرما از خروش

برزند آواز دونانک به دست

بانگ دونانک سه چند آوای هست

رودکی
 
۱۹

رودکی » مثنوی‌ها » ابیات به جا مانده از کلیله و دمنه و سندبادنامه » بخش ۲۷

 

دست و کف و پای پیران پر کلخج

ریش پیران زرد از بس دود نخج

رودکی
 
۲۰

رودکی » مثنوی‌ها » ابیات به جا مانده از کلیله و دمنه و سندبادنامه » بخش ۱۰۱

 

من سخن گویم تو کانایی کنی

هر زمانی دست بر دستی زنی

رودکی
 
 
۱
۲
۳
۱۵۹۷
sunny dark_mode