گنجور

 
امیر حسینی هروی

از مقام سرکشی بیرون برش

ماراماره است میزن بر سرش

نفس بد فرمای از آنجا چون گذشت

در طریق بندگی لوامه گشت

گه رود در کوی طاعت پارسا

گه شود قلاش بازار هوا

زین مقام اریک نفس بالا شود

مطمئنه گردد و زیبا شود

چون برون شد از هوای خاک و آب

هر زمانش ارجعی آمد خطاب

نفس را این هر سه وصف آمد عیان

آنچه اسرار است ناید بر زبان

گرچه گفتند این معانی نارواست

با تو رمزی باز گویم از کجاست

روح حیوانی بد اول نام او

در وجود آدمی آرام او

روح قدسی چون بدوسایه فکند

شد ز الهام الهی سربلند

گفتگویش داد و نفسش نام کرد

از بدو نیکش همه اعلام کرد

نفس تو چون مرکب جان و دلست

راه بی مرکب بریدن مشکلست

پاسبان مرکب خود باش و خیز

تا سوار آئی بروز رستخیز

دانش نفس ار نباشد حاصلت

کی خبر یابی تو از جان و دلت

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode