فهرست شعرها به ترتیب آخر حرف قافیه گردآوری شده است. برای پیدا کردن یک شعر کافی است حرف آخر قافیه آن را در نظر بگیرید تا بتوانید آن را پیدا کنید.
مثلا برای پیدا کردن شعری که مصرع «پیشتر از کاروان خود را به منزل یافتیم» مصرع دوم یکی از بیتهای آن است باید شعرهایی را نگاه کنید که آخر حرف قافیه آنها «م» است.
حرف آخر قافیه
شماره ۱: درخت بخل ترا کس ز بیخ برنکند - مگر که صرصر حمق تو بشکند آن را
شماره ۲: سعادت با سلامت یار بادت - نگهدار حوادث کردگارت
شماره ۳: از آن مجلس به صورت گرچه دور است - مخوان دورش که جانش در حضور است
شماره ۴: ز دولت تو مرا دست داده بود دمی - به بندگیت که تاریخ روزگار من است
شماره ۵: حالم ز فرقت تو نیاید به نامه راست - کاین کارنامهایست نه این کار نامه است
شماره ۶: مرا به طلعت تو اشتیاق چندانی است - که زائران حرم را به کعبه چندان نیست
شماره ۷: از دل خبر مپرس که بر وی چهها گذشت - کاین سیل غم نخست به شهر شما گذشت
شماره ۸: عمری که از او جهانی ارزد - در صحبت خلق رایگانی بگذشت
شماره ۹: چه نویسم ز آرزومندی - کان زبان قلم نداند گفت
شماره ۱۰: همیرسان به جماعت چو شاخ نخل کرم - وگرنه باش چو بید لطیف راحت روح
شماره ۱۱: هر گه که دلم ز ره بیفتد - نور رخ تو دلیل گردد
شماره ۱۲: ملامتی نتوان کرد روستایی را - که پیش شهد و شکر نام کشک و دوغ برد
شماره ۱۳: به آن هم مفتخر هم مبتهج شد - دلش با انس و راحت ممتزج شد
شماره ۱۴: بفرست نسیمی که سلام تو رساند - وز دست فراقم به سلامت برهاند
شماره ۱۵: ز ذوق یار ملامتگران چو بیخبرند - به روی دوست چو خرگوش خفته مینگرند
شماره ۱۶: کو حیدر هاشمی و کو حاتم طی - تا ماتم مردمی و مردی دارند
شماره ۱۷: حالی که به صد زبان بیان نتوان کرد - کلک دو زبان چگونه تقریر کند
شماره ۱۸: به جای خویش بود گر درخت طوبی را - ز سلسبیل وز آب حیات آب دهند
شماره ۱۹: مردم تبریز همچو آب لطیفند - شخص به جز از شکل خود در آب نبیند
شماره ۲۰: هر باد که از شام به اصحاب تو آید - آرام دل و راحت ارواح فزاید
شماره ۲۱: درین دیار بدان زندهام که گهگاهی - نسیم باد صبا زان دیار میآید
شماره ۲۲: مرا به فکر چه حاجت که شعر من آبیست - که طبع را ز لبت در دهان همیآید
شماره ۲۳: بهانه میطلبد دوست گفتگویی را - وز این متاع شود گرم عشق را بازار
شماره ۲۴: بیش از آن است که آید ز زبان تقریرش - ی میسر شود از نوک قلم تحریرش
شماره ۲۵: آن همیخواندم همیبوسیدمش - در سواد دیده میمالیدمش
شماره ۲۶: همیشه باد به کام تو گردش گردون - قدر ببسته بدین کار تا ابد میثاق
شماره ۲۷: ملول شد دل ما در شب دراز فراق - مگر طلوع کند آفتاب روز وصال
شماره ۲۸: ای سواد نامهات نور سواد دیدهام - تازه جانی یافتم تا نامهات را دیدهام
شماره ۲۹: چه گویم و چه نویسم که زین سفر چه کشیدم - ز روزگار پیاپی بدیدم آنچه بدیدم
شماره ۳۰: حرف و ترکیب ندانم که من از سر تا پای - هر کجا دیده برافتاد همه جان دیدم
شماره ۳۱: ز چشم دوری و دل روز و شب ملازم توست - امید هست که محروم هم نماند چشم
شماره ۳۲: هست امیدم که خاک پای تو گردم - بار خدایا بدین امید رسانم
شماره ۳۳: نه آن پیوند دارد با تو جانم - که آید وصف آن اندر بیانم
شماره ۳۴: رهروان بستند بر فتراک ما را لاجرم - پیشتر از کاروان خود را به منزل یافتیم
شماره ۳۵: نانش نه و خلق او را در هر دو جهان مهمان - ای دوست چنین باشد ایثار جوانمردان
شماره ۳۶: فتنه عالمی شدی فتنه شدم چو دیدمت - فتنه نگر که میکند فتنه فتنهبین من
شماره ۳۷: ناز ز حد ببردهای ای بت نازنین من - راه جفا گزیدهای ای ز جهان گزین من
شماره ۳۸: ای دل من نگین تو مهر تو مهر آن نگین - عمر شد و نمیرود نقش تو از نگین من
شماره ۳۹: در سماع آمد بت خوبان چین - آفتابی بر زمین در چرخ بین
شماره ۴۰: من کیم باری که نامم بر زبان آوردهای - یا به نوک کلک در تصنیف نامم بردهای
شماره ۴۱: ز وصف اشتیاق او شدی الکن بیان من - به جای هر سر مویی مرا گر صد زبانستی
شماره ۴۲: هنوز صبح نخستین روز دولت توست - در انتظار طلوع جمال خورشیدی
شماره ۴۳: از دیده گرچه دوری از دور در حضوری - در جسم دل چو جانی در چشم جان چو نوری
شماره ۴۴: مینویسم پیش جانان نامهای - کاشکی من نامه خود بودمی
شماره ۴۵: چون جان و دلم ز خدمتت نیست جدا - اندر نظرت چه قدر دارد بدنی
شماره ۴۶: برون ز عالم حس است جان خرده بینان را - به غمزه سوی یکدیگر اشارتهای پنهانی
شماره ۴۷: دل گفت که زحمت تن آنجا چه بری - این کار همان به که به جان فرمایی
شماره ۴۸: چون تو از جانب شیراز به تبریز آیی - شکر آن نعمت را وام کنم گویایی