گنجور

 
هلالی جغتایی

الا، ای مست خواب آلود، برخیز!

بغایت دیر کردی، زود برخیز!

چو کردی صرف خواب ایام خود را

مگر در خواب بینی کام خود را

ز بس خود را بخواب افگنده ای تو

ندانم مرده ای یا زنده ای تو

بکنج خانه خفتی مست و مغرور

چنین تا چند باشی زنده در گور؟

چنان باید طریق زندگانی

که بعد از مردن خود زنده مانی

تو خود در زندگی چون یخ فسردی

بخواب غفلت افتادی و مردی

حواس خویش را کردی معطل

که هم کور و کری، هم گنگ و هم شل

ازین عمر فرح بخش دل افروز

که نیم آن شب آمد، نیم آن روز

همه شب تا سحر گه مست خوابی

همه روز از می غفلت خرابی

شب عمر تو گر در خواب رفته

چرا روزت باین سیلاب رفته؟

ازین خواب گران برخیز! برخیز!

ز سیل بیکران، پرهیز! پرهیز!

نظر بگشا، اگر دیدار خواهی

مخفت ار دولت بیدار خواهی