بخش ۴۱ - حکایت آن دو عاشق که یکی بسبب کم گفتن مقبول طبع معشوق شد و دیگری بسبب بسیار گفتن مردود معشوق گشت
دو یار از ملک خود مهجور گشتند
ز نزدیک رفیقان دور گشتند
یکی از گفتگو خاموش بودی
زبان بستی و دایم گوش بودی
یکی دیگر سخندان و سخن گوی
زدی هر دم بچوگان سخن گوی
گه از صحرای مشرق نکته راندی
گه از دریای مغرب در فشاندی
گهی گفتی سخن از صحن افلاک
وز آنجا تاختی بر تخته خاک
چو بنیاد سخن کردی ز آدم
نکردی ختم الا تا بخاتم
در آن مدت که منزل می بریدند
ز گرد ره بصحرایی رسیدند
فضای دلکش صحرای بی گرد
هوا معتدل، نه گرم و نه سرد
مگر روح الله آنجا آرمیده
درو انفاس روحانی دمیده
هوای و آب او چندان که خواهی
بساط آراسته از مرغ و ماهی
درو مرغ هوا را داستانها
چو تسبیح ملک بر آسمانها
غزالانش بحسن و دلربایی
عروسان سیه چشم ختایی
لب رودش ز غلغل در ترنم
ترشح کرده آبش چون تبسم
ز سبزه خط گرفته مرغزارش
که بی رنج خزان آمد بهارش
سواد سنبلش با داغ لاله
خط و مهر گواهان بر قباله
درو خیل و حشم رعنا و موزون
بهم دل بسته چون لیلی و مجنون
جوانی بود سرخیل قبایل
ز سر تا پا همه شکل و شمایل
ز مشک آراسته خطی و خالی
ز صحرا خاسته مشکین غزالی
خرامان تا بصحرا پا نهاده
جهانی روی در صحرا نهاده
بآهو گفته چشم آن دل افروز
که: در من بین و دل بردن بیاموز
قدش کبک دری را داده پیغام
که: رفتار تو نازک نیست، مخرام
زده از غمزه ناوکهای کاری
جهانی صید و مژگانش شکاری
فتاده هر زمان صیدی بدامش
ازین معنی شده صیاد نامش
ز دستش باز چون رفتی بپرواز
بچندین صید سویش آمدی باز
سگش آهوی وحشی قید کردی
غزالان را ببازی صید کردی
غریبان چون بآن صحرا گذشتند
بصد جان صید آن صیاد گشتند
بت صیاد روزی آمد از دشت
بر آن صحرا بقصد صید بگذشت
بر احوال غریبان چون نظر کرد
غم آن بیدلان بر وی اثر کرد
بلی، آنجا که تأثیر نظرهاست
رموز عشق را در دل اثرهاست
چو آخر رو بمنزلگاه خود کرد
بلطف آن هر دو را همراه خود کرد
بساط عشرت مهمان بیاراست
بچندین ناز و نعمت خوان بیاراست
حریفان چون ز نعمت دست شستند
ز ساقی آب آتش رنگ جستند
شراب کهنه شور انگیخت فی الحال
زهی! پیر جوان طبع کهن سال
چو دشنام بتان تلخ و فرحناک
بدو نیک جهان را زهر و تریاک
چو نار موسوی نار مکرم
چو آب زندگی روح مجسم
فروغ مجلس پر ذوق مستان
چراغ خلوت آتش پرستان
برآمد بانگ نای و ناله چنگ
مغنی هم بعشرت گرد آهنگ
قدح گل رنگ و ساقی لاله گون بود
چه گویم ماه مجلس را که چون بود؟
بعشرت بگذرانیدند شب را
چرا شب گفتم آن روز طرب را؟
چو بی طاقت شدند از تاب مستی
فراغت یافتند از خواب مستی
سحر کز بلبلان فریاد برخاست
ز خواب آن گل رخ صیاد برخاست
سخن گوی سخندان را طلب کرد
بعزم صید آهنگ طرب کرد
چو دام زلف خود بنهاد دامی
که یابد خاطرش از صید کامی
حریف نکته پرداز سخندان
ز هر جا گفتگو می کرد چندان
که مرغان زان حوالی می رمیدند
بصحرای دیگر می آرمیدند
شکار او ز بسیار اندکی شد
ز هر صد مرغ صید او یکی شد
چو از صید آن مه صیاد برگشت
شب او جز درین اندیشه نگذشت
که: فردا راه و رسمی پیش گیرد
که صید از روز دیگر بیش گیرد
چو روز دیگر آن شب شد فراموش
بعزم صید شد با یار خاموش
ز خاموشیش مرغان رام گشتند
همه پا بسته آن دام گشتند
چو دانست آن حریف ار تند هوشی
که: مرغان صید گشتند از خموشی
بجان شد همدم آن یار خاموش
سخن های سخندان شد فراموش
الهی، تا بکی افسانه گویم؟
حدیث خویش با بیگانه گویم؟
خموشی را شکار دام من کن
همای بخت و دولت رام من کن
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، دو دوست از هم دور میشوند و هر یک به سرنوشت متفاوتی دچار میگردند. یکی از آنها ساکت و گوشسرا است، در حالی که دیگری پرحرف و سخنچین است. آنها به یک بیابان زیبا و دلانگیز میرسند که فضایی آرام و دلپذیر دارد. در اینجا، توصیفاتی از طبیعت، پرندگان و زیباییهای عیش و نوش آمده است.
یکی از شخصیتها به شکار میرود و با نغمهگویی و قصهگویی باعث میشود که پرندگان را به دام بیندازد، اما در عوض، رفیق سکوتش به خاطر خموشیاش شکار بیشتری نمیکند. در نهایت، حسرتی در دل شکارچی به وجود میآید که میخواهد دیگر بار همصحبتی کند و این داستان را روایت کند.
شاعر در آخر به خواننده میگوید که تا چه زمانی باید در این افسانهگویی بماند و دعا میکند که خموشیاش را به شکار تبدیل کند و بخت و دولت را برای خود مهیا سازد.
هوش مصنوعی: دو دوست از سرزمین خود دور شدند و از نزدیک رفیقان خود فاصله گرفتند.
هوش مصنوعی: در میان صحبتها، تو ساکت بودی و حرفی نمیزدی، اما به دقت گوش میدادی.
هوش مصنوعی: شخصی دیگر با سخنانی زیبا و شیرین دربارهی بچهها هر لحظه در حال گفتوگوست.
هوش مصنوعی: گاهی از سمت مشرق نکتههایی را بیان کردی و زمانی دیگر از سوی مغرب، افکار و اندیشههای عمیق را به نمایش گذاشتی.
هوش مصنوعی: گاهی صحبت از آسمانها کردی و از آنجا به سرعت بر روی زمین قدم نهادید.
هوش مصنوعی: وقتی حرف را از آدم آغاز کردی، نباید به پایان آن اشاره کنی، مگر به خاتم.
هوش مصنوعی: در آن زمانی که مسافران در حال استراحت بودند، به بیابانی رسیدند که دور از مسیر اصلی بود.
هوش مصنوعی: فضای زیبا و دلنشین دشت، هوای ملایمی دارد که نه خیلی گرم است و نه خیلی سرد.
هوش مصنوعی: آیا در آن مکان روح الله خوابیده است که نفسهای معنوی در آن وزیده؟
هوش مصنوعی: آسمان و زمین او به اندازهای که بخواهی، مملو از نعمتهای مختلف است، همانطور که سفرهای پر از مرغ و ماهی آماده است.
هوش مصنوعی: پرندههای آسمان مانند داستانهایی هستند که همچون تسبیحی در دستان ملک، در آسمان پخش شدهاند.
هوش مصنوعی: غزالانش به زیبایی و جذابیت عروسهای با چشمهای سیاه و زیبا تشبیه شده است.
هوش مصنوعی: لب رودخانه از صدای آب در حال جاری شدن، شبیه به تبسمی زیبا و دلنشین است.
هوش مصنوعی: از سبزهای که در دشت زیبای او نشانهای از رنج فصل خزان نیست، بهار بدون درد و زحمتش آمده است.
هوش مصنوعی: رنگ سیاه گل سنبل با نشانهگذاری قرمز گل لاله، و امضای شاهدان در سند مالکیتش مشخص شده است.
هوش مصنوعی: در کنار هم، جوانان زیبا و خوش قامت جمع شدهاند و رابطهای عمیق و عاطفی با هم دارند، مانند لیلی و مجنون که قصه عشقشان مشهور است.
هوش مصنوعی: یک جوانی بود که رهبری قبایل را بر عهده داشت و از همه طرف، ظاهر و شخصیتش نشاندهندهی قدرت و جذابیت بود.
هوش مصنوعی: در اینجا به زیبایی و جذابیت یک نوشته اشاره میشود که با عطر مشک آراسته شده و حسی دلنشین و دلربا به همراه دارد. همچنین، وجود غزالی زیبا و دلنشین در این تصویر، حس لطافت و ظرافت را به مخاطب منتقل میکند. این جمله به نوعی تمایل به زیبایی و تجلی طبیعت را بیان میکند.
هوش مصنوعی: با گامهای آرام و آسته به دشت قدم گذاشتهایم و جهانی پر از زیبایی و روح را در دشت قرار دادهایم.
هوش مصنوعی: آهو به چشم آن دلفریب گفت: مرا ببین و یاد بگیر چگونه دلها را میربایی.
هوش مصنوعی: قد او به کبک دری پیام میدهد که رفتارت نازک و حساس نیست، پس مراقب باش.
هوش مصنوعی: با ناز و چشمکهای خود، دلهای بسیاری را به دام میاندازد و با مژگانش شکار میکند.
هوش مصنوعی: هر زمانی شکار جدیدی در دام او میافتد و به همین دلیل او به عنوان صیاد شناخته میشود.
هوش مصنوعی: زمانی که از دست او رها شدی و به پرواز درآمدی، پس از آن چندین شکار به سوی او برگشتی.
هوش مصنوعی: سگ وحشیات را به دام انداختی و غزالان را به آسانی شکار کردی.
هوش مصنوعی: غریبهها وقتی به آن صحرا رسیدند، با تمام وجود تلاش کردند و در نهایت، شکار آن صیاد شدند.
هوش مصنوعی: یک روز، بت زیبایی از دشت عبور کرد و به آن صحرا رفت تا شکار کند.
هوش مصنوعی: وقتی او به حال غریبان نگاه کرد، غم آن دلهای مجروح بر او تأثیر گذاشت.
هوش مصنوعی: بله، در جایی که نگاهها تاثیرگذارند، رازهای عشق در دلها به وجود میآید.
هوش مصنوعی: زمانی که به مقصد نهایی خود رسید، با لطف و محبت آن دو را نیز با خود همراه کرد.
هوش مصنوعی: میزان شادی و خوشگذرانی را با فراهم کردن چندین نوع لذت و نعمت برای مهمانان آماده کن.
هوش مصنوعی: رقبای من زمانی که از نعمت و خوشیها محروم شدند، به دنبال آب و آتش رفتند.
هوش مصنوعی: شراب قدیمی حال و هوای شگفتانگیزی به وجود آورد، چه خوب! اندیشههات مانند جوانی است که در دلش تجربههای بسیاری نهفته است.
هوش مصنوعی: دشنامهایی که به بتها داده میشود، هم تلخ است و هم مفرح، زیرا برحالی جهان بر اثر آن دو چیز مانند زهر و تریاک میماند.
هوش مصنوعی: همچون آتش موسوی، آتش بزرگی است و مانند آب زندگی، روحی است که به صورت مجسم در آمده است.
هوش مصنوعی: مجلس پر شور و شوق مستان، روشنایی بخش محفل کسانی است که به عشق و شعلهور بودن دلها اهمیت میدهند.
هوش مصنوعی: صدای نای و ناله چنگ به گوش میرسد و آوازخوان به دور هم برای شادی و خوشی جمع میشود.
هوش مصنوعی: جامی که نوشیدنیاش رنگ گل است و ساقیاش همچون لاله، چه بگویم دربارهی زیبایی ماه مجلس که چگونه است؟
هوش مصنوعی: در آن شب خوشی و شادمانی را به صبح رساندند. دلیل اینکه گفتم شب، این است که در آن روز شادی و نشاط وجود داشت.
هوش مصنوعی: وقتی که از شدت شوق و سرخوشی به حدی خسته شدند که دیگر نتوانستند ادامه دهند، از خواب دلخواه و شیرین خود بیدار شدند.
هوش مصنوعی: در اوایل صبح، صدای بلبلان به گوش میرسد و این صدا باعث میشود که آن گل زیبا از خواب بیدار شود.
هوش مصنوعی: شخصی که دارای گفتار زیبا و فکر عمیق است، را جستجو کرد تا به دنبال شکار شادی و لذت برود.
هوش مصنوعی: او با نعمتهای خود دام زیبایی را میچناند تا انسانها دلشان به دام او خوش شود و از خوشی و شادمانی بهرهمند گردند.
هوش مصنوعی: رقیب ما که در بیان مسائل و استدلالها استاد است، از هر گوشه و کنار بحث و گفتگویی را به راه میانداخت.
هوش مصنوعی: پرندگانی که از آن منطقه فرار میکردند، به بیابان دیگری پناه میبردند.
هوش مصنوعی: شکار او از میان تعداد بسیار کم بود، به طوری که از هر صد پرنده، تنها یکی مورد شکار او قرار گرفت.
هوش مصنوعی: وقتی آن ماه زیبا از شکار برگشت، شب او فقط به همین فکر مشغول بود.
هوش مصنوعی: فردا روش و روالی را اتخاذ خواهد کرد که به او اجازه میدهد شکار بیشتری از روزهای دیگر بدست آورد.
هوش مصنوعی: وقتی روز دیگری آمد، آن شب به فراموشی سپرده شد و تصمیم به شکار همراه یار ساکت گرفته شد.
هوش مصنوعی: به خاطر سکوت او، پرندگان رام و آرام شدند و همه در دام او گرفتار گردیدند.
هوش مصنوعی: چون آن دوست فهمید که در سکوت و آرامش، شکارچیان به شکار پرندگان پرداختهاند، متوجه شد که بیحرکتی و عدم واکنش به مشکلات میتواند نتیجهای ناخوشایند به همراه داشته باشد.
هوش مصنوعی: با جانم همدم آن دوست ساکت شدم و حرفهای شیرین دیگر را فراموش کردم.
هوش مصنوعی: پروردگارا، تا کی باید داستان خود را برای دیگران تعریف کنم؟ چرا باید سرگذشتم را با کسانی که خود نمیشناسم در میان بگذارم؟
هوش مصنوعی: سکوت را به دام من بیاور و شانس و سعادت را رام و زیر اختیار من کن.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.