گنجور

 
هلالی جغتایی

گر جدا سازی بتیغ جور بند از بند من

از تو قطعا نگسلد سر رشته پیوند من

تلخ کامم، زان لب شیرین کرم کن خنده ای

چیست چندین زهر چشم؟ ای شوخ شکر خند من

غمزه خونخواره ات را گر سر عاشق کشیست

عاشق دیگر نخواهی یافتن مانند من

امشب از بخت سیه در کنج تاریک غمم

یک زمان طالع شو، ای ماه سعادتمند من

ناصحا، چون عشقبازان از نصیحت فارغند

پند بشنو، عمر خود ضایع مکن در پند من

کرده ای عهد وفا، من خورده ام سوگند مهر

بشکند عهد تو، اما نشکند سوگند من

چون هلالی با مه رویت دلم خرسند بود

آه ازین غمها! که آمد بر دل خرسند من

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode