آنم که ز ذوق نیستی دلشادم
همواره خراب عشقم و آبادم
تو در طلب قبول عامی زاهد
من از طلب هر دو جهان آزادم
|
غیرفعال و فعال کردن دوبارهٔ حالت چسبانی نوار ابزار به بالای صفحات |
|
راهنمای نوار ابزار |
|
پیشخان کاربر |
|
اشعار و ابیات نشانشدهٔ کاربر |
|
اعلانهای کاربر |
|
ادامهٔ مطالعه (تاریخچه) |
|
خروج از حساب کاربری گنجور |
|
لغزش به پایین صفحه |
|
لغزش به بالای صفحه |
|
لغزش به بخش اطلاعات شعر |
|
لغزش به بخش حاشیههای شعر |
|
لغزش به بخش تصاویر نسخههای خطی، چاپی و نگارههای هنری مرتبط با شعر |
|
لغزش به بخش ترانهها و قطعات موسیقی مرتبط با شعر |
|
لغزش به بخش شعرهای همآهنگ |
|
لغزش به بخش خوانشهای شعر |
|
لغزش به بخش شرحهای صوتی |
|
فعال یا غیرفعال کردن لغزش خودکار به خط مرتبط با محل فعلی خوانش |
|
فعال یا غیرفعال کردن شمارهگذاری خطوط |
|
کپی نشانی شعر جاری در گنجور |
|
کپی متن شعر جاری در گنجور |
|
به اشتراکگذاری متن شعر جاری در گنجور |
|
مشابهیابی شعر جاری در گنجور بر اساس وزن و قافیه |
|
مشاهدهٔ شعر مطابق قالببندی کتابهای قدیمی (فقط روی مرورگرهای رومیزی یا دستگاههای با عرض مناسب) |
|
نشان کردن شعر جاری |
|
ویرایش شعر جاری |
|
ویرایش خلاصه یا برگردان نثر سادهٔ ابیات شعر جاری |
|
شعر یا بخش قبلی |
|
شعر یا بخش بعدی |
برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.
آنم که ز ذوق نیستی دلشادم
همواره خراب عشقم و آبادم
تو در طلب قبول عامی زاهد
من از طلب هر دو جهان آزادم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر بیانگر احساس شادمانی و آزادی شاعر در عشق است. او از بیتوجهی به محدودیتهای دینی و اجتماعی سخن میگوید و خود را در دل عشق رها και خوشحال میبیند. برعکس، دیگری که زاهد است، از این لذتها دوری میجوید و به دنبال جلب تأیید دیگران است، در حالی که شاعر خود را آزاد و بینیاز از تأیید میبیند.
هوش مصنوعی: من کسی هستم که همیشه از لذت نبودن شادیم. اگرچه در عشق خراب و ویران هستم، اما در عین حال زنده و سرزندهام.
هوش مصنوعی: تو در جستجوی پذیرش مردم و زاهدی، اما من از درخواست هر دو جهان آزاد هستم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
هر چند به صورت از تو دور افتادم
زنهار مبر ظن که شدی از یادم
در کوی وفای تو اگر خاک شوم
زانجا نتواند که رباید بادم
از بند رحم ببند مهد افتادم
پس برد به زندان ادب استادم
اکنون شه شرق بند و زندان دادم
گویی ز برای بند و زندان زادم
جانا نفسی دور نه ای از یادم
دلتنگ مشو گر ز تو دور افتادم
گر آب شود جهان و آتش گیرد
من خاک شوم تا بتو آرد بادم
گردان گردان به بندگیت افتادم
آن دولت شد که گفتمی آزادم
گفتم که مگر داد بزرگی دادم؟
بند فلکی به زیرگی بگشادم
امروز ز مرغ زیرک آمد یادم
یعنی که به پای خود به دام افتادم
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.