حزین لاهیجی » رباعیات » شمارهٔ ۱۹۱ آنم که ز ذوق نیستی دلشادم همواره خراب عشقم و آبادم تو در طلب قبول عامی زاهد من از طلب هر دو جهان آزادم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هر چند به صورت از تو دور افتادم
زنهار مبر ظن که شدی از یادم
در کوی وفای تو اگر خاک شوم
زانجا نتواند که رباید بادم
از بند رحم ببند مهد افتادم
پس برد به زندان ادب استادم
اکنون شه شرق بند و زندان دادم
گویی ز برای بند و زندان زادم
گفتم که مگر داد بزرگی دادم؟
بند فلکی به زیرگی بگشادم
امروز ز مرغ زیرک آمد یادم
یعنی که به پای خود به دام افتادم
تا آتش عشق تو به دل ره دادم
چون ابر ز آب دیده با فریادم
در دست فراق تا اسیر افتادم
بیچاره تر از خاک به دست بادم
در واقعهای سخت عجب افتادم
گه می مردم صریح و گه میزادم
دانی ز چه خاست این همه فریادم
کامد یادم آنچه نیاید یادم
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور ثبت نام کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.