گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
حزین لاهیجی

یا رب، به نشید سینه ریشان

یا رب به نیاز مهرکیشان

کز لطف دهی زبان گفتار

نطقی به ستایشت سزاوار

افسانه ای از مجاز خالی

پیرایهٔ نکته های حالی

بیداری بخش هر مغفّل

چون زلف سمنبران مسلسل

فکری به رسایی، آسمان سیر

آزاده ز آب و خاک این دیر

در صیدگه، سخن قوی دست

نگشاده به هر شکار دون، شست

صیدافکنیش به کلک چالاک

شیران حقایقش به فتراک

ای شعله زنِ کباب جانان

وی آب روان تشنه کامان

ناخن زنِ سینه های رنجور

الماس تراش زخم ناسور

زآنجا که مقام عاشقان است

بی دردی ما، به ما گران است

بخشای دلی، به درد، دمساز

صد چاک ز سینه بر رخش باز

سیلی خور عشق شورش انگیز

خوبان به جراحتش، نمک ریز

ناوک گَهِ غمزهٔ کماندار

پیکانش گشاده جا به سوفار

قهرش به مذاق جان، شکرخند

با جور تو، لطف آرزومند

زخمش همه خنده ریز چون گل

میدانگه صد سپه تغافل

از تیغ جفای عشق بسمل

سیلش به محیط گشته واصل

ای نور دل بلند بینان

وی شمع طراز شب نشینان

تاریک شبم، ببخش نوری

آشفته دلم، بده حضوری

آب وگل من سرشتهٔ توست

وین تخم امید، کشتهٔ توست

بر کِشت دل امیدواران

باران عطای خود بباران

بشنو خونین ترانه ام را

در خاک مسوز دانه ام را

باشد که ز آب و گل کشد سر

نعت شَهِ انبیا دهد بَر