بخش ۲۳ - حکایت
یکی با کهنسال رنجورگفت
که دادی به میراث خور مال مفت
به صد عجز و زاری ز خواهندگان
دربغ آمدت قرص نانی از آن
ندادی پشیزی به مزدور خویش
نه بردن توانیش در گور خویش
نه خود خوردی و نه خوراندی به کس
نهادی و بر ناقه بستی جرس
به یک عمر بر زر زدی قفل و بند
کنون می گذاری که مردم برند
عجب دارم از کار و بار تو من
جدا کرده ای حصّهٔ خود کفن
ازین قسمت افتاده ای در وبال
که حسرت تو بردی و بیگانه مال
🖰 با دو بار کلیک روی واژهها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها میتوانید آنها را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
🖐 شمارهگذاری ابیات | وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه) | ارسال به فیسبوک
این شعر را چه کسی در کدام آهنگ خوانده است؟
🎜 معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است ...
📷 پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی، 📖 راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
حاشیهها
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...