گنجور

 
حزین لاهیجی

سپهر آستانا، ملک چاکرا

کرم گسترا، بندگان پرورا

دل افروز پاکی نهادان تویی

رخ بخت را، بامدادان تویی

منت، ازکمین بندگانم یکی

که در بندگی می ندارم شکی

شب شیب، روزم به تاراج برد

ستمگر ز ویرانه ام، باج برد

خرابات عشق است آبادیم

بکش بر جبین، خط آزادیم

فروزان کن از ناله ام، شمع طور

نگون کن به داغم، نمکدان شور

زبان تا بود، در ثنای تو باد

روان، خاک راهِ رضای تو باد