به دیبا و اطلس فریباست، زن
بود حلّهٔ تن، زره یا کفن
سر مرد را نیست پروای زیست
همایی به از سایهٔ تیغ نیست
درفش است سرو گلستان او
ز تیغ و سنان است ریحان او
گل سرخ او، زخم خندان بود
غبار نبرد، ابر نیسان بود
اگر تیغ و آتش ببارد به سر
زند خنده، چون شمع روشن گهر
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.