سیاهی را، به اشک از دیدهٔ خود کام می شوبم
رخش را کعبه دانم، جامهٔ احرام می شویم
به خون توبه، زهد خشک، آلوده ست دامان را
ردای خانقاهی در می گلفام می شویم
نیاز دل، غرور ناز او را سرگران دارد
نگاه از چشم می دزدم، ز لب پیغام می شویم
برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.
سیاهی را، به اشک از دیدهٔ خود کام می شوبم
رخش را کعبه دانم، جامهٔ احرام می شویم
به خون توبه، زهد خشک، آلوده ست دامان را
ردای خانقاهی در می گلفام می شویم
نیاز دل، غرور ناز او را سرگران دارد
نگاه از چشم می دزدم، ز لب پیغام می شویم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
به اشک از اطلس افلاک داغ شام می شویم
به نور دل، سیاهی از رخ ایام می شویم
ز خاموشی بهاری در دل خود چون صدف دارم
که در دریای تلخ از آب شیرین کام می شویم
لباس کعبه شد از داغ عصیان پرده های دل
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.