گنجور

 
حزین لاهیجی

سیاهی را، به اشک از دیدهٔ خود کام می شوبم

رخش را کعبه دانم، جامهٔ احرام می شویم

به خون توبه، زهد خشک، آلوده ست دامان را

ردای خانقاهی در می گلفام می شویم

نیاز دل، غرور ناز او را سرگران دارد

نگاه از چشم می دزدم، ز لب پیغام می شویم

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode