مکن کاری که حرفی از زبان من برون آید
شراری از لب آتش فشان من برون آید
زبان آتشین خواهد گزید، از شرمساری ها
به دعوی، شمع اگر با استخوان من برون آید
کلامش خون و بویش درد و رنگش لاله گون باشد
گلی کز وادی اشک روان من برون آید
مکن کاری که حرفی از زبان من برون آید
شراری از لب آتش فشان من برون آید
زبان آتشین خواهد گزید، از شرمساری ها
به دعوی، شمع اگر با استخوان من برون آید
کلامش خون و بویش درد و رنگش لاله گون باشد
گلی کز وادی اشک روان من برون آید
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
به گل گشت چمن چون گلستان من برون آید
به همراهی او اشک روان من برون آید
فغان من برون آید چو گیرم نام او، ترسم
که ناگه جان من هم با فغان من برون آید
چو در محشر بهم آرند خاک هر کس از هر جا
[...]
اگر طوفان زچشم خونفشان من برون آید
کجا از عهده خواب گران من برون آید؟
زهی غفلت که با این زشت کاری چشم آن دارم
که یوسف از غبار کاروان من برون آید
پر پروانه گردد پرده گوش آسمانها را
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور ثبت نام کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.