حزین لاهیجی » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۱۴۹ قاصد سخنی از لب یارم نرسانید ته جرعه شرابی، به خمارم نرسانید دل داشت به حیرانی، ازبن بیشتر امّید آواره ز خود کرد و به یارم نرسانید
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این اشعار بیان شده که قاصد هیچ پیامی از محبوب نیاورد و به دل عاشق خبری نرسانید. دل عاشق امیدوار بود اما در نهایت از خود دور و بیخبر ماند.
هوش مصنوعی: فرستادهای که پیام عشق من را از زبان معشوقم به من برساند، هیچ چیز نگفت و حتی یک قطره از شراب مستی هم به من نداد.
هوش مصنوعی: دل در حال حیرت بود و از شدت ناامیدی بیشتر از همیشه عذاب میکشید، اما نتوانست به یارم برسد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
باد آمد و بویی زنگارم نرسانید
پنهان سخنی از لب یارم نرسانید
فریاد من خسته رسانید به کویش
فریاد که در گوش نگارم نرسانید
افسوس که بگذشت همه عمر به افسوس
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.