شمارهٔ ۸۹۵
می گرفتیم به جانان، سر راهی، گاهی
او هم از لطف نهان داشت نگاهی، گاهی
چه عجب گر نگهش داشت سر الفت ما؟
برق را، هست نوازش به گیاهی، گاهی
دو سه روزیست که دزدید نگه، وین عجب است
نه ثوابی زمن آمد، نه گناهی، گاهی
این قدر هست،که در سختی تاب و تب عشق
درد، می داد به دل رخصت آهی گاهی
این گران آمده باشد، به دل نازک او
می شود بار به خاطر، پرکاهی، گاهی
دل مسکین چه کند گر نتپد از دهشت؟
ریزد از خوی شهان، خون سپاهی، گاهی
لیک نومید نیم زان نگه بنده نواز
می شود روز، شب بخت سیاهی، گاهی
سر به خاک قدمش لابه کنان می گفتم
نشود تیره ز آهی، چو تو ماهی،گاهی
گنهم گر چه عظیم است، ببخشای به عشق
شاد گردان دل زارم، به نگاهی، گاهی
به وفای تو، که از هستی خود بی خبرم
در غم عشق، بود حال تباهی، گاهی
گفت خاموش، که محتاج نبوده ست حزین
دعوی عشق، به سوگند و گواهی، گاهی
🖰 با دو بار کلیک روی واژهها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها میتوانید آنها را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
🖐 شمارهگذاری ابیات | وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف) | 🔍 شعرهای مشابه (وزن و قافیه) | ارسال به فیسبوک
این شعر را چه کسی در کدام آهنگ خوانده است؟
🎜 معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است ...
📷 پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی، 📖 راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
حاشیهها
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...