می گرفتیم به جانان، سر راهی، گاهی
او هم از لطف نهان داشت نگاهی، گاهی
چه عجب گر نگهش داشت سر الفت ما؟
برق را، هست نوازش به گیاهی، گاهی
دو سه روزیست که دزدید نگه، وین عجب است
نه ثوابی زمن آمد، نه گناهی، گاهی
این قدر هست،که در سختی تاب و تب عشق
درد، می داد به دل رخصت آهی گاهی
این گران آمده باشد، به دل نازک او
می شود بار به خاطر، پرکاهی، گاهی
دل مسکین چه کند گر نتپد از دهشت؟
ریزد از خوی شهان، خون سپاهی، گاهی
لیک نومید نیم زان نگه بنده نواز
می شود روز، شب بخت سیاهی، گاهی
سر به خاک قدمش لابه کنان می گفتم
نشود تیره ز آهی، چو تو ماهی،گاهی
گنهم گرچه عظیم است، ببخشای به عشق
شاد گردان دل زارم، به نگاهی، گاهی
به وفای تو، که از هستی خود بی خبرم
در غم عشق، بود حال تباهی، گاهی
گفت خاموش، که محتاج نبوده ست حزین
دعوی عشق، به سوگند و گواهی، گاهی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
می شود پردهٔ چشمم پر کاهی گاهی
دیده ام هر دو جهان را به نگاهی گاهی
وادی عشق بسی دور و درازست ولی
طی شود جادهٔ صد ساله به آهی گاهی
در طلب کوش و مده دامن امید زدست
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.