فریاد که از عاشق مسکین که تو داری
سر می کشد آن طرّهٔ مشکین که تو داری
در طاعت عشق تو، صنمخانه نشینم
کافرکند این ملّت اوا آیین که تو داری؟
چون شمعِ فروزنده، ز فانوس عیان است
در پیرهن، آن ساعد سیمین که تو داری
دشنامی، اگر تلخ برآید ز زبانت
شیرین کندش، آن لب شیرین که تو داری
در زیر سر خواب گران تو بود زلف
فریاد ازین نرمی بالین که تو داری
تهمت به حنا بسته ای و سختی دوران
افشرده دل، آن دست نگارین که تو داری
در می کشد و چاک زند خرقهٔ ما را
چون گل به بر، این حلهٔ رنگین که تو داری
در هالهٔ خط، روی تو از طالع حسن است
سعد است قران مه و پروین که تو داری
چون شمع، لبت سوخت حزین ، از نفس گرم
ای خسته، ندانم چه تن است این که تو داری
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
replyپاسخگویی به این حاشیه flagگزارش حاشیهٔ نامناسب linkرونوشت نشانی حاشیه
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.