گنجور

 
حزین لاهیجی

در قید غمم، خاطر آزاد کجایی؟

تنگ است دلم، قوت فریاد کجایی؟

دیری ست که دارم سر راه نگهی را

صیدی سر تیر آمده، صیّاد کجایی؟

بیرون وجود، امن و امان عجبی بود

هستی رهِ ما زد، عدم آباد کجایی؟

کو همنفسی، تا نفسی شاد برآرم؟

مجنون تو کجا رفتی و فرهاد کجایی؟

دیری ست که رفتیّ و ندارم خبر از تو

بازآ، دل آواره، خوشت باد، کجایی؟

ای ناوک تأثیر که کردی سفر از دل

می خواست تو را ناله به امداد کجایی؟

با آنکه نیاوردی، یک بار ز ما یاد

ای آنکه نرفتی دمی از یاد کجایی؟

رسوای جهان می کندم، هند جگرخوار

غم پرده در افتاده، دل شاد، کجایی؟

می خواستی آزرده ببینی دل ما را

اکنون که غمت داد ستم داد، کجایی؟

هم دوشی آن سروقد، اندیشهٔ دوری ست

شرمی بکن، ای جلوهٔ شمشاد کجایی؟

در عشق به یک جلوه، حزین کار تمام است

من برق به خرمن زدم، ای باد کجایی؟