ای آنکه غم هجرکشیدن نتوانی
ترسم که رخش بینی و دیدن نتوانی
سخت است گرفتاری و آوارگی ای دل
وحشت نگذاری و رمیدن نتوانی
بسمل شدی از هجر و به جایی نرسیدی
از ضعف چنانی که تپیدن نتوانی
در دام غم ای مرغ پر و بال شکسته
آرام نداری و پریدن نتوانی
بی پرده گرفتم ز درت یار در آمد
ای دیدهٔ حیرت زده دیدن نتوانی
محروم نیی گرچه حزین از می وصلش
لب بر لب جامی و چشیدن نتوانی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.