کوتاه ماند دست تمنّا در آستین
داریم گریه بی تو چو مینا در آستین
تا صبح حشر پرده نشین است همچنان
از شرم ساعدت، ید بیضا در آستین
ثابت نمی شود به تو خون شهید عشق
خنجر به دست داری و حاشا در آستین
منّت خدای را که درین خشک سال دهر
دارد کفم ز آبله، دریا در آستین
روشن چراغ مسجد و میخانه از من است
در دست سبحه دارم و مینا در آستین
تا داده اند خرقهٔ تقوا ز مشربم
بوده ست شیشه در بغلم یا در آستین
دارند عالمی چو حزین نیازمند
در راه تیغ ناز تو جانها در آستین
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.