به وصل از خوی او نظاره دیدار نتوانم
نگاهی گرد دل می گردد و اظهار نتوانم
ز خجلت سر به پیش افکنده ام نه عجز و نه عذری
گناه من اگر عشق است، استغفار نتوانم
گریبان پاره می آیم به کویت هر سحر، ترسم
که مستم محتسب پندارد و انکار نتوانم
اگر ز آلایشم آزرده ای، اوّل قدح در ده
به مستی می توانم پاک شد، هشیار نتوانم
رقیبان از وفا در لاف و من خاموش کی شاید؟
درین دعوی تنزل کردن از اغیار نتوانم
تو را تا دیده ام گلشن به چشمم خار می آید
توانم دیده از گل بست، زان رخسار نتوانم
به راه او دل و دستم حزین از کار می ماند
درین مستی پریشان کردن دستار نتوانم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.