سالک، ز سراغ ره مقصود خمش باش
هر سنگ نشان، سنگ ره توست بهش باش
با ساقی قسمت نتوان عربده انگیخت
چون گل همه دم، کاسهٔ خون می کش و خوش باش
بر بند زبان، گوش سخندان چو نیابی
جایی که خرد پرده شنو نیست، خمش باش
در عهد تو خونی که بریزد، دیتش نیست
مجنون شده عشق تو گو عاقله کش باش
می نوش حزین وشکرین نکته فروربز
گو سرکه جبین زاهد، ازین شیوه ترش باش
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.