گنجور

 
حزین لاهیجی

باد صبا فسانهٔ زلف تو ساز کرد

پیغام آشنا، شب ما را دراز کرد

گردید قسمتم ز ازل عشق شعله خو

ساقی مرا به جرعهٔ می جانگداز کرد

افزون شد از بهار خطت، شور عاشقان

نیرنگ باغ، نالهٔ مرغان دراز کرد

گویا لبالب از می عجز و نیاز بود

پیمانه ای که چشم تو را مست ناز کرد

مگشای لب به قصهٔ راز نهان حزین

نتوان حدیث شوق به عمر دراز کرد