گنجور

 
حزین لاهیجی

بهار اسباب شورم را به سامان کرده می آید

شلایین جلوه و سنبل پریشان کرده می آید

حلالم باد مستیها، مبارک سینه چاکیها

قدح پیموده و گل در گریبان کرده می آید

اثر نگذاشت از چشم و دل من گریهٔ مستی

نگارین خانه ها این سیل، ویران کرده می آید

شود حیران چو طوق قمریان چشم تماشایی

سهی بالای من، دل ها نگهبان کرده می آید

حزین امشب نگاه رهزن میخانه پردازش

ز مستی تکیه هر جانب، به مژگان کرده می آید