دل در شکن زلفت، صبح طربی دارد
مهتاب بناگوشت فرخنده شبی دارد
در عربده می باشد چون ترک تقاضایی
مژگان تو پنداری از ما طلبی دارد
در میکده خاکم را پیمانه کنی یا رب
شاید دل حسرت کش لب را به لبی دارد
ای دل نشوی غافل از فیض بناگوشش
در پرده سواد خط صبح عجبی دارد
افسانه کند خوابش آشوب قیامت را
دل بیهده در کویش شور و شغبی دارد
بی رنج نشد حاصل، نه کفر نه ایمانم
از بتکده تا کعبه هر جا ادبی دارد
بگشای حزین چشمی کان مهر جهان آرا
در محمل هر ذرّه لیلی نسبی دارد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به توصیف احوالات عاشقانه و عواطف شاعر نسبت به معشوقهاش میپردازد. شاعر از زیباییهای معشوق و تاثیر آنها بر دل و جان خود سخن میگوید. او از جذابیت ظاهری معشوق، از جمله زلفها و چهرهاش، و همچنین از احساسات عمیق و پیچیدهای که این زیباییها در او ایجاد میکنند، یاد میکند. در این شعر، عشق و زیبايي به عنوان عاملی برای شور و شوق و همچنین درد و حسرت تصویر شدهاند، و شاعر به شدت تحت تاثیر این عواطف قرار دارد. او از چالشهای عشق و رنجهای ناشی از آن نیز سخن میگوید و به این ترتیب، حالاتی از شوق و اضطراب را به تصویر میکشد.
هوش مصنوعی: دل من در آثار زلف تو در حال شکستگی و آسیب است. صبح وقتی که به سراغ طرب و شادمانی میآید، نور ماه در شب، بهطرز خوشایندی به چهرهات میتابد.
هوش مصنوعی: چشمانت به گونهای است که گویی از ما خواستهای داری، در حالی که به شدت در حال جشن و شادی هستی.
هوش مصنوعی: در میخانه، ممکن است که خاکستر وجودم را به جامی تبدیل کنی؛ ای خداوند، شاید دل حسرتزده من آرزوی بوسهای را داشته باشد.
هوش مصنوعی: ای دل، مبادا از نعمت وجود او غافل باشی؛ چرا که در تاریکی، زیبایی بینظیری نهفته است که فقط با روشنایی صبح نمایان میشود.
هوش مصنوعی: داستانی که در خواب میبیند، او را به هم میریزد و دلش بیدلیل در کوی تو، پر از هیجان و جنبوجوش است.
هوش مصنوعی: بدون تجربه و زحمت، به دست آوردن چیزی ممکن نیست. من از جایی که کفر را میشناسد تا مکانی که ایمان دارد، هر کجا که حرمت و ادب وجود داشته باشد، حضور دارم.
هوش مصنوعی: چشمان حزین خود را باز کن که عشق زیبای جهان در هر گوشهای از این دنیا، حتی در ذرات کوچک هم، جلوهگری میکند و نسبت به لیلی، زیبایی خاصی دارد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بی وجه نمی گریم گریه سببی دارد
بر حال دلم گریان حال عجبی دارد
آن شوخ کمان ابرو با من نزند حرفی
افکند بابرو چین گویا غضبی دارد
تا زنده بود هرگز از جان نکشد منت
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.