گنجور

 
حزین لاهیجی

طرّهٔ ناز را دو تا کرد که کرد؟ یار کرد

دل به دو عالم آشنا کرد که کرد؟ یار کرد

قهر به لطف آشتی داد که داد؟ یار داد

عجز به ناز آشنا کرد که کرد؟ یار کرد

مهر به ما وفا به ما داشت که داشت؟ یار داشت

جور به ما جفا به ما کرد که کرد؟ یار کرد

خیل کرشمه از قفا غارت شاه و بی نوا

جان دو عالمش فدا کرد که کرد؟ یار کرد

برق به خرمن آشنا ابر به گلشن آشنا

اشک به دامن آشنا کرد که کرد؟ یار کرد

کعبه و دیر و میکده ساخت که ساخت؟ یار ساخت

کافر و رند و پارسا کرد که کرد؟ یار کرد

در دل شیخ و برهمن هست که هست؟ یار هست

جلوه به خویش و آشنا کرد که کرد؟ یار کرد

نایی نای عاشقان بود که بود؟ یار بود

ساز مرا به این نوا کرد که کرد؟ یار کرد

از نگهی که سر زد از گوشهٔ چشم پر فنش

طیّ هزار مدّعا کرد که کرد؟ یار کرد

رندی و عشق و میکشی در گل ما سرشته است

دیر مغان دل بنا کرد که کرد؟ یار کرد

جلوهٔ ناز قامتی کرد چنین قیامتی

این همه فتنه را به پا کرد که کرد؟ یار کرد

خلعت عشق بر قدم دوخت که دوخت؟ یار دوخت

خرقهٔ زهد را قبا کرد که کرد؟ یار کرد

عقل و شکیب و دین و دل برد که برد؟ یار برد

جان ز طلسم تن رها کرد که کرد؟ یار کرد

دل به کمند صد بلا بست که بست؟ یار بست

ناخن غم گره گشا کرد که کرد؟ یار کرد

بادهٔ عشق در گلم ریخت که ریخت؟ یار ریخت

جام جهان نما مرا کرد که کرد؟ یار کرد

نرد وفا به عاشقان باخت که باخت؟ یار باخت

دین وصال را ادا کرد که کرد؟ یار کرد

رفت حزین محو را هر چه ز دیده یار رفت

زار و فگار و مبتلا کرد که کرد؟ یار کرد