بیخودان بانگ اناالحق که درین دار زدند
آتشی بود که در خرمن پندار زدند
عاشقان را نرسد غیرگل داغ، چو شمع
آتشین لاله درین بزم به دستار زدند
حال جان سوختگان، سوخته جانان دانند
رهروان، زابله آبی به خس و خار زدند
عید دیدار مبارک به جگر سوختگان
که عجب نقشی از آن روی عرق بار زدند
شد چو پیراهن فانوس فروزان به نظر
آستینی که به مژگان شرر بار زدند
خال مشکین تو را زد چو رقم کلک قضا
داغ حسرت به دل نافهٔ تاتار زدند
داغ دل خوش، که صفیری به خراش جگرم
دوش در حلقهٔ مرغان گرفتار زدند
خوش بهشتی ست غم عشق که مرغان اسیر
در قفس قهقهٔ کبک به کهسار زدند
از طرب چون نخروشد رگ جان تو حزین ؟
کز دم تیغ ستم زخمه برین تار زدند
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.