صباحت کو که گل را بر سرم شور جنون سازد؟
ملاحت کو که بر داغم نمکدان را نگون سازد؟
نباشد اینقدر،گر تیغ مژگانش گران تمکین
دل سنگین ما را مرد می باید که خون سازد
لبش گر دل نپردازد به شیرین کاری حرفی
هجوم غم غبار خاطرم را بیستون سازد
بساط مهر و مه را وقت آن شد تا به هم پیچم
غرور طبع من تا چند با بخت زبون سازد
به وحدتخانه ای باشد حزین ذوق سماع ما
که مطرب سبحه و زنار، تار ارغنون سازد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از احساسات عاشقانه و درد ناشی از جدایی سخن میگوید. او اشاره میکند که زیبایی و ملاحت معشوق میتواند دل او را راحت کند و غم را از یاد ببرد. همچنین به سختیهایی که بر دلش وارد میشود و تاثیر عمیق نگاه معشوق بر او اشاره دارد. شاعر در پایان به اهمیت موسیقی و هنر در کاهش غم و ایجاد شادی اشاره میکند و نشان میدهد که در کنار دوستان و در فضایی از عشق و موسیقی، میتوان به آرامش رسید.
هوش مصنوعی: صبح کجا و کجا زیبایی که گل را در دست من دیوانه کند؟ لذت کجا و کجا آرامشی که درد من را بیشتر کند؟
هوش مصنوعی: اگر مژگانش اینقدر قوی باشد که دل سنگین ما را تحت تاثیر قرار دهد، پس باید مردی با اراده و قوی باشد که بتواند خون دل بخورد.
هوش مصنوعی: اگر دل به لبخند و شیطنت او ندهد، حرفی میتواند غم و اندوه را بر دل من سنگینی کند و خاطراتم را دچار غبار کند.
هوش مصنوعی: زمان آن رسیده است که عشق و زیبایی را کنار بگذارم و غرور و خودخواهیام را کنار بگذارم. تا چه زمانی باید با سرنوشت بیچاره خودم بسازم؟
هوش مصنوعی: در جایی وجود دارد که احساس شادمانی و زیبایی موسیقی ما در آن به کمال میرسد، جایی که نوازنده با سازهای مختلف میتواند نغمههای دلنشینی را بسازد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.