ای در نظر ناز تو، سلطان و گدا هیچ
آیا خبرت هست ز حال دل ما هیچ؟
از منتم آزاد، به عشق تو که دارم
دردی که نیفتد سر و کارش به دوا هیچ
نه کفر پذیرد سر زلف تو نه اسلام
در بندگی عشق تو شد طاعت ما هیچ
انصاف کساد است به بازار محبت
جانهای گرانمایه نیاید به بها هیچ
عاشق برد از بخت به دیوان که فریاد؟
بگسستن دل مشکل و امّید وفا هیچ
پیمانهٔ تسلیم شکسته ست خمارش
رندیکه ندارد خبر از درد و صفا هیچ
غوغای حزین است ز فریاد نظیری
بانگی که نباشد نکند کوه صدا هیچ
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بیان عشق و درد ناشی از آن میپردازد و نشان میدهد که در عشق، تفاوتی بین افراد از لحاظ اجتماعی (سلطان و گدا) نیست. شاعر از بیتوجهی دیگران به حال دل خود سخن میگوید و میگوید که درد عشق درمانی ندارد. همچنین به این نکته اشاره میکند که هیچ دینی نمیتواند این عشق را محدود کند و در نهایت، عشق واقعی در بازار محبت هیچ قیمتی ندارد. شاعر از احساسات عمیق خود در مواجهه با مشکلات عشق میگوید و اشاره میکند که فریاد او بدون پاسخ باقی میماند و هیچ صدایی را نمیتواند به گوش کوهها برساند.
هوش مصنوعی: تو که در نظر نازت، فرقی بین پادشاه و گدا نمیگذاری، آیا از حال و وضعیت دل ما اطلاعی داری؟
هوش مصنوعی: من از خودم آزاد شدهام، چون به عشق تو دچار دردی هستم که هیچ دارویی نمیتواند آن را درمان کند.
هوش مصنوعی: نه اینکه عشق تو به کفر و دین تقسیم میشود، بلکه در عشق تو هیچ طاعتی بر ما نیست.
هوش مصنوعی: در بازار عشق و محبت، انصاف و عدالت کم پیدا است و کسانی که ارزشمند و گرانبها هستند، نمیتوانند به هیچ قیمتی خرید و فروش شوند.
هوش مصنوعی: عاشق از سرنوشتش به دیوان و فریاد رسی رسید، اما جدا کردن دل کار سختی است و نباید به وفای عشق امید داشت.
هوش مصنوعی: پیمانهٔ تسلیم دیگر سالم نیست و رندی که در حالتی مسموم و سرمست به سر میبرد، از درد و آرامش بیخبر است.
هوش مصنوعی: صدای غمانگیزی در فضا پیچیده است، اما این صدا آنقدر ضعیف است که حتی کوهها هم به آن واکنشی نشان نمیدهند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای کعبه که گردت ننشیند به صفا هیچ
جایی که عطای تو بود کفر و خطا هیچ
نرخ نظر حسن قبول تو بلند است
ریزیم دل ار بر سر دل تا به سما هیچ
با قهر تو علت نه و با مهر بهانه
[...]
لطف سخن و تازگی لفظ و ادا هیچ
بیتابی ما حیرت ما شکوه ما هیچ
از حال خود آیا چه دهم درد سر تو
جز اینکه مکرر بنویسم دو سه جا هیچ
مضمون کتابت بود آشفته غبارم
[...]
جان هیچ و جسد هیچ و نفس هیچ و بقا هیچ
ای هستی تو ننگ عدم تا به کجا هیچ
دیدی عدم هستی و چیدی الم دهر
با این همه عبرت ندمید از تو حیا هیچ
مستقبل اوهام چه مقدار جنون داشت
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.