سر خط تعلیم شد، شیوه استاد را
کلک کهن مشق من، تیشهٔ فرهاد را
هر سر موی من است، اینکه به میدان عشق
سینه به نشتر دهد، دشنه فولاد را
بر رخ گلرنگ تو، منت پیمانه نیست
غازه چه حاجت بود، حسن خداداد را؟
در چمن دلبری رشک بر و دوش تو
داده به آشفتگی، طرهٔ شمشاد را
ناله به خونم تپید، دیده به حالم گریست
تا تو گشادی کمین، غمزهٔ صیاد را
حسن تو حیرت فزا، ناز تو پیمان گسل
از چه تسلی کنم، خاطر ناشاد را
داد دهی بر طرف، رخصت فریاد نه
آه چه سازد کسی این همه بیداد را؟!
کرد مسخر تو را، دقت افکار من
رشته چه سان زد گره، بال پریزاد را؟
باز به آن کو رسد، مشت غبارم حزین
هست به هم الفتی، خاک من و باد را
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ایزد قوت فزود ملت آزاد را
وانگه تأیید کرد سپهبد راد را
تا کند از بیخ و بن ریشهٔ بیداد را
گاه فزونی رسید معدلت و داد را
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.