آن طایر قدسم که چکد خون ز صفیرم
با درد و غم عشق سرشتند خمیرم
مرغان اولی الاجنحه گردند خروشان
چون بال گشاید ز سر سدره صفیرم
خم گشته قدم، حلقه زنجیر جنون است
از دولت عشق است جوان، کلک دبیرم
کوه از اثر نالهٔ من می رود از جای
بشنو که هم آواز زبور است زفیرم
غم نیست اگر پیر شدم، عشق جوان است
رقصد فلک پیر، به گلبانگ صریرم
چون شاخ گوزن است قد خم شده امّا
از بیشهٔ اندیشه، دمد نعرهٔ شیرم
از راهبرانم که به توفیق رفیقم
از بی خبرانم که به تحقیق خبیرم
در مصطبهٔ صدق و صفا صاف شرابم
از زاویهٔ فقر و فنا، موج حصیرم
آنجا که پیام است صبا، نکهت شوقم
جایی که مشام است وفا، بوی عبیرم
در مرتع کاهل سفران برق شهابم
بر مزرع آتش جگران ابر مطیرم
بر لوح جهان چهره گشا نیست شبیهم
در آینه هم، روی نما نیست نظیرم
رام است غزالان معانی قلمم را
در عرصه، شکاری نرمد از سر تیرم
خون در دل صیاد کند لاغری صید
غم نیست اگر در نظر دهر حقیرم
مستی مرا نیست به دنباله خماری
پیمانه کش میکدهٔ خمّ غدیرم
شد شهرت جم، غاشیه بر دوش خمولم
صد شکر که در بندگی شاه، شهیرم
دیرینه غلام شهم، این سروریم بس
لالای امیرم که به آفاق امیرم
می گویم و دانم که ره و رسم ادب نیست
نامی که بود صیقل زنگار ضمیرم
برهان ازل، فیض ابد، مظهر اوّل
ایمان من و دین من و هادی و پیرم
سلطان قدر، حیدر صفدر که ز مدحش
بگرفته بلندی، سخن عرش سریرم
یک ذرّه غبار رهِ اویم، چه شگفت است
گر نیست یکی در شرف از مهر منیرم؟
کلکم به مدیحش شده آن روز که جاری
از غاشیه داران نگین است جریرم
گر سرو روان است مرا کلک ثنا سنج
از خجلت کوتاهی خود شاخ زریرم
کو فکر و زبانی که سپارد ره مدحش
دل می تپدم چون دم تیغ است مسیرم
فیاض کفا، ساغر آبی که خمارم
فریاد رسا، گوشهٔ چشمی که فقیرم
باکی ز قصور عملم نیست که دارد
فردوس تولای تو فارغ ز سعیرم
کونین به مدح تو مرا زبر نگین است
شور دو جهان است خروش بم و زیرم
چون باده حرام است مرا یاد جوانی
امروز که در میکدهٔ عشق تو پیرم
از روز الستم به تولّای تو خالص
چون صبح نبوده ست ز صدق، آب به شیرم
مفتاح نجاتم به کف از خامه انشاست
توفیق ستایشگریت هست بشیرم
با آنکه ندارم به شر و شور جهان کار
در کشمکش از خصمی ایام شریرم
از ظلمت ایام، درین تیره شبستان
آن آینه بودم که گرفتند به قیرم
لطفت نکند گر مدد بخت ضعیفان
دانم که به منزل نرسد راه خطیرم
دیرینه غلام تو حزینم، ز جهان سیر
مپسند به چنگ غم ایام اسیرم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر بیانگر احوالات و احساسات عاشقانه و عمیق شاعر است. شاعر از غم و درد عشق سخن میگوید و اینکه زندگیاش با این عواطف آمیخته شده است. او به توفیق در عشق و ادب اشاره دارد و با بیتابی و شور در جستجوی حقیقت و زیبایی میباشد. در عین حال، او خود را در بندگی و غلامی معشوق میداند و از دوری و غم عشق رنج میبرد. شاعر خطاب به معشوق خود، از او مدد و رحمت میطلبد و نشان میدهد که زندگیاش به عشق او وابسته است. تصویرسازیهای زیبا و احساساتی همچون درد، شوق و محبت در این شعر به وضوح قابل مشاهده است.
هوش مصنوعی: من آن پرنده پاکم که با صدای خود خون گریه میکنم؛ با درد و رنج عشق، وجودم را شکل دادهاند.
هوش مصنوعی: پرندگان با بالهای بلند و زیبا به راحتی پرواز میکنند و وقتی که بالهای خود را باز میکنند، صدای دلانگیزی از خود برمیآورند.
هوش مصنوعی: قدمهایم خمیده شده، و این زنجیرهای جنون ناشی از عشق است. من جوان هستم و در حال نوشتن داستان خودم هستم.
هوش مصنوعی: کوه به خاطر ناله و صدای من حرکت میکند. بشنو که نسیم همنوا با من مثل آواز پرندگان است.
هوش مصنوعی: اگرچه ممکن است که پیر شوم و غمگین باشم، اما عشق جوانی در دل دارم که باعث میشود زندگی همچنان پرشور و شاداب باشد. حتی اگر زمان بگذرد و دنیا تغییر کند، این عشق همچنان میدرخشد و به زندگیام رونق میبخشد.
هوش مصنوعی: من مانند شاخ گوزنی خم شدهام، اما از جنگل اندیشه، صدای نعره شیر به گوش میرسد.
هوش مصنوعی: من از رهبرانم که به لطف و یاری آنها موفق شدهام، در حالی که از کسانی که هیچ اطلاعی ندارند، به خوبی آگاه هستم.
هوش مصنوعی: در جایی که صداقت و پاکی برقرار است، من از زاویهای که فقر و نابودی وجود دارد، شراب خالصی مینوشم و در حالتی آرامشبخش مانند موجی از حصیر به نظر میرسم.
هوش مصنوعی: در جایی که نسیم پیامآور است، شوق من عطر و رایحهای را به مشام میآورد که نماد وفا و صداقت است. بو، نشانهی زیبایی و عشق است.
هوش مصنوعی: در مراتع بیتحرک، من همچون شهاب بر زمین میدرخشم و در میان آتش عذاب، مانند ابرهای بارانزا جاری هستم.
هوش مصنوعی: در جهانی که در آن زندگی میکنیم، هیچکس نمیتواند به اندازه من درخشان و زیبا باشد. حتی وقتی که خودم را در آینه میبینم، نمیتوانم چهرهای شبیه به خودم را پیدا کنم.
هوش مصنوعی: قلم من مانند یک شکاری در دل میدان، غزالان معانی را به آرامی هدف قرار میدهد.
هوش مصنوعی: در دل صیاد به خاطر شکار، احساس ناامیدی و درد میکند، اما این موضوع برای او اهمیت ندارد، چون در نظر زمانه، او فردی کمارزش است.
هوش مصنوعی: من هیچ حالتی از خماری را در پیِ نوشیدنی ندارم، چون میکدهای که در آن هستم، مانند خمّ غدیر است و مستیام از آن نشأت میگیرد.
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر به زیبایی از وضعیت و مقام خود در دنیا سخن میگوید. او اشاره میکند که با وجود اینکه در اوج شهرت و محبوبیت قرار دارد، همچنان در زمینۀ خدمت به پادشاهی بزرگ، خود را فخر و افتخار میداند. این نشاندهندهی تواضع او و در عین حال قدردانی از مقام و منزلت خود است.
هوش مصنوعی: من از دیرباز خدمتگزار و غلام شاه هستم و این برای من کافی است که فرمانروای من، در هر گوشهای از جهان، امیر است.
هوش مصنوعی: میگویم و آگاه هستم که این کار با ادب و نزاکت سازگار نیست، اما نامی که در دل من وجود دارد، همچون جلا دهندهای برای زنگارهای روح و وجودم است.
هوش مصنوعی: دلیل شروع همه چیز، نعمت بیپایان، جلوهگاه نخستین برای ایمان و دین من، و راهنما و مرشد من است.
هوش مصنوعی: سلطان بزرگ و قدرتمند، حیدر صفدر، آن چنان ویژگیهای برجستهای دارد که آنچه در وصفش گفته میشود، به اوج و بلندی معنوی دست یافته است. سخنان درباره او مانند نشسته بر عرش است.
هوش مصنوعی: من فقط یک ذره غبار در مسیر او هستم، عجیب نیست اگر در آستانهاش کسی از نور مهر و محبت من وجود ندارد؟
هوش مصنوعی: همه شما در ستایش او به آن روزی میرسید که از دستان آن غاشیهچیان، جریر به نیکویی شناخته میشود.
هوش مصنوعی: اگر به قد و قامت بلند و زیبایم نظیر سرو بپردازید، به خاطر شرم از کمزدن در وصف و ستایش خود، نمیتوانم در این زمینه سخن بگویم.
هوش مصنوعی: هنگامی که فکر و زبانی وجود داشته باشد که بتواند ویژگیهای او را ستایش کند، قلبم به تپش درمیآید؛ زیرا مسیر من مانند خط تیغ بسیار حساس و پر خطر است.
هوش مصنوعی: خداوند بخشنده، جام آبی که مرا مست کرده فریاد بلندی است، و گوشه چشم نواز تو، به من که فقیر و نیازمندم، امید میدهد.
هوش مصنوعی: نگرانیای از کمکاریهایم ندارم، چون بهشت محبت تو، مرا از جهنم در امان نگه داشته است.
هوش مصنوعی: مردم عالم به خاطر تو ستایش میکنند و این مدحی که به تو میشود، در واقع صدای دو جهان را به گوش میرساند، و من در این میان از شادی و غم در حال نواختن هستم.
هوش مصنوعی: امروز که در بزم عشق تو عمرم به شتاب سپری شده است، یاد جوانی و خوشیهای گذشته در من زنده میشود، هرچند که نوشیدن باده ممنوع است.
هوش مصنوعی: از روزی که به محبت و دوست داشتن تو پرداختم، مانند صبح که خالص و روشن است، در صداقت و راستیام مانند آب در شیر ناب است.
هوش مصنوعی: کلید رهایی من در دستان قلم انشاء است و توفیق در ستایش تو به من خوشخبر است.
هوش مصنوعی: با اینکه در دنیای پرآشوب و ناپسند کار خاصی ندارم، اما درگیر مشکلات و دشواریهای روزگار بد هستم.
هوش مصنوعی: در این شب تاریک و پر از مشکلات، من مانند آینهای بودم که در میان ظلمت روزگار به دور از روشنایی محبوس شدهام.
هوش مصنوعی: اگر سرنوشت به من کمک نکند، میدانم که نمیتوانم در این مسیر خطرناک به مقصد برسم. لطفت نیز اگر وجود نداشته باشد، وضع من بهتر نخواهد شد.
هوش مصنوعی: سالهاست که به عشق تو خدمتگزارم و از دنیا سیر شدهام. پس اجازه نده که غم و اندوه روزگار مرا به بند بکشد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
دور از چمن وصل یکی مرغ اسیرم
ترسم که شوی غافل و در دام بمیرم
خواهم که شوم ازنظر لطف تو غایب
هر چند که پر دردم و بسیار حقیرم
گر آب فراموشی ازین بیشتر آید
[...]
من کیستم آن سالک کونین مسیرم
کز بیخته جوهر قدس است خمیرم
در صفحه تصویر جلال است مثالم
در پرده تقدیر محال است نظیرم
چون حسن کشد جام صفا رنگ شرابم
[...]
من کیستم، آن درد کش صاف ضمیرم؛
کز لای خم و رشحه ی خمر است خمیرم!
در جرگه ی ارباب هنر، نیست مثالم؛
در حلقه ی اصحاب نظر، نیست نظیرم
در خرقه ی مجنون که بود پوست، پلاسم؛
[...]
من نیستم آنکس که کند خواب اسیرم
وز خواب رود سوی فلک بانگ نفیرم
من از قدح می نفس خواب بگیرم
«من جهد کنم بی اجل خویش نمیرم
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.