گنجور

 
هاتف اصفهانی

بوده است یار بی من اگر دوش با رقیب

یا من به قتل می‌رسم امروز یا رقیب

شکر خدا که مرد به ناکامی و ندید

مرگ مرا که می‌طلبد از خدا رقیب

با یار شرح درد جدائی چسان دهم

چون یک نفس نمی‌شود از وی جدا رقیب

هم آشناست با تو و هم محرم ای دریغ

ظلم است با سگ تو بود آشنا رقیب

در عاشقی هزار غم و درد هست و نیست

دردی از این بتر که بود یار با رقیب

با هاتف آنچه کرده که او داند و خدا

بیند جزای جمله به روز جزا رقیب