گنجور

 
هاتف اصفهانی

بوده است یار بی من اگر دوش با رقیب

یا من به قتل می‌رسم امروز یا رقیب

شکر خدا که مرد به ناکامی و ندید

مرگ مرا که می‌طلبد از خدا رقیب

با یار شرح درد جدائی چسان دهم

چون یک نفس نمی‌شود از وی جدا رقیب

هم آشناست با تو و هم محرم ای دریغ

ظلم است با سگ تو بود آشنا رقیب

در عاشقی هزار غم و درد هست و نیست

دردی از این بتر که بود یار با رقیب

با هاتف آنچه کرده که او داند و خدا

بیند جزای جمله به روز جزا رقیب

 
 
 
آذر بیگدلی

آمد سحر به پرسش من یار با رقیب

یا من زرشک جان دهم امروز، یا رقیب

از خون من که کشته شدم، پیش از او گرفت

ز آن پیشتر که کشته شود خونبها رقیب!

ای بیوفا، بس است جفا از خدا بترس

[...]

رفیق اصفهانی

حیف از تو ای پری که شوی یار با رقیب

او دیو و تو پری تو کجا و کجا رقیب

دیر آشنای من ز تو در حیرتم که چون

شد زود آشنا به تو، دیر آشنا رقیب

تا کی رقیب را نگرم با تو کاشکی

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه