سینا حلمی
سینا حلمی در ۷ ماه قبل، سهشنبه ۱۰ آبان ۱۴۰۱، ساعت ۲۳:۲۷ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۰۹:
دوستان زیادی در مورد بیت «شمع را باید از این خانه به در بردن و کشتن / تا به همسایه نگوید که تو در خانۀ مایی» صحبت کردهاند و بعضا تفاسیر مبسوطی هم نوشتهاند. من ابتدا توضیحی در مورد نگارش بیت و بعد در مورد معنی توضیح مختصری میدهم.
به نظر من با احتمال قریب به یقین میشه اطمینان داشت که صورت مصراع دوم به همین شکل «تا به همسایه نگوید که تو در خانۀ مایی» صحیح است. چون اولا فصیحتر و روانتر است. ثانیا اگر مصراع رو به شکل «تا که همسایه نداند که تو در خانۀ مایی» فرض بگیریم، در اون صورت در ترکیبِ «تا که ...» در حقیقت «که» حشو است و نیازی به حضورش در مصراع نیست و این از زبان روان سعدی به دور است. ثالثا به کار بردن فعل «دانستن» در معنای «فهمیدن» چندان دلپذیر نیست چون معنای متفاوتی دارند. در واقع ما از «تا که همسایه نداند ...» میخواهیم این معنی رو بگیریم که «تا همسایه نفهمد» یا «تا همسایه پی نبرد» یا «تا همسایه متوجه نشود» که تو در خانۀ ما هستی. یعنی تمام این افعال دلالت بر این دارند که تا این لحظه هنوز چیزی «دانسته نشده» و ابراز امیدواری کردن برای این که از این لحظه به بعد هم این اتفاق نیفته. اما اگر همسایه «بداند که تو در خانۀ مایی» دیگه خاموش کردن شمع ضرورتی نداره چون حضور مهمان قبلا دانسته شده.
ببینید فرق بین این جملات رو:
من میدانم که شما مهمان دارید.
من فهمیدم که شما مهمان دارید.
جملۀ دوم یعنی «من نمیدانستم اما الان فهمیدم که مهمان دارید». اما جملۀ اول یعنی من مطمئنم که مهمان دارید. یعنی قبلا میدونستم و چیزی نیست که الان فهمیده باشم. پس در واقع دانستن به درک شدن چیزی از قبل مربوط است و فهمیدن به درک شدن چیزی در زمان حال ربط داره.
باز مثال دیگهای میزنم تا دوستان کامل متوجه بشن.
1- خدا کنه که همسایه ندونه که ما مهمان داریم.
2- خدا کنه که همسایه نفهمه که ما مهمون داریم.
جلمۀ شمارۀ یک یعنی این که امیدوارم که همسایه تا الان متوجه نشده باشه.
جملۀ شمارۀ دو یعنی همسایه فعلا نمیدونه و امیدوارم که از این به بعد هم متوجه نشه.
پس به کار بردن فعل «دانستن» در معنای «فهمیدن» اشتباه است و معنای این دو با هم کاملا متفاوت است . بعید است که سعدی چنین اشتباهی کرده باشه.
نکتۀ دیگه هم اینه که «تا به همسایه نگوید که تو در خانۀ مایی» یعنی شمع حضور تو رو به همسایه خبر ندهد. یعنی فرض گرفتن انجام کاری از سوی یک جسم بیجان که در ادبیات به «تشخیص» معروفه و جزو صنایع و آرایههای ادبی شمرده میشه. تشخیص در لغت به معنای تشخص دادن یا شخصیت بخشیدن به یک جسم بیجان. یعنی صورت مصراع به شکل «تا به همسایه نگوید ...» دارای صنعت ادبی نیز هست، در حالی که به شکل «تا که همسایه نداند ...» دارای حشو، استفاده از فعل اشتباه و خالی از صنعت ادبی است.
اما راجع به معنی، باید عرض کنم معنای بیت به شدت ساده و به دور از تکلف و معانی غامضی است که بعضی از دوستان به اونها اشاره کردهاند. ربط دادن شمع به غم (!)، حسادت شمع به فروغ روی معشوق، بر نتابیدن رقیبان و حریفان و ... معانی دیگهای که انصافا کمی دود از کلۀ آدم بلند میکنه!
معنی بیت به سادگی تمام اینه: باید لامپ رو خاموش کنیم تا همسایه تو رو نبینه.
همین! تمام.
سینا حلمی در ۱ سال و ۳ ماه قبل، جمعه ۸ بهمن ۱۴۰۰، ساعت ۱۸:۰۵ دربارهٔ حافظ » قطعات » قطعه شمارهٔ ۲۱:
جالبه که هیچ کسی به این این شعر اصلا از حافظ نیست اشارهای نکرده! این شعر از امیر معزی است که به اشتباه در دیوان حافظ (چه در نسخ چاپی و چه در وبسایتها) وارد شده. همین دو بیت با مختصری تغییر در دیوان امیر معزی به تصحیح عباس اقبال آشتیانی در قصیدهای که در مدح سلطان ملکشاه سلجوقی سروده شده موجود است. مطلع آن قصیده این است:
ای ز شاهی و جوانی شاد و از دولت به کام / ایزد اندر هر مرادی داد تو داده تمام
سینا حلمی در ۴ سال و ۶ ماه قبل، چهارشنبه ۹ آبان ۱۳۹۷، ساعت ۰۹:۴۶ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۰۹:
خانم کیمیا در مورد این که سعدی از اختیارات وزنی استفاده کرده و در بعضی از مصاریع در رکن اول به جای فعلاتن از فاعلاتن بهره گرفته شکی نیست چنان که در بعضی از مصاریع هم از همان فعلاتن استفاده کرده. اما در مورد این که فرمودید ما وزن "فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلاتن" نداریم باید بگم که صحیح نیست. هیچ قانونی وجود داره که یک سری وزن رو مشخص کرده باشه که شاعران فقط باید از اون اوزان استفاده بکنند! شاعر میتونه در وزن "فاعلاتن مستفعلن فاعلن مفاعیل" شعر بگه. شاید وزن آهنگینی نباشه اما اگر شاعر تمام مصاریع رو دقیقا بر همین وزن بگه کاملا صحیحه.
سینا حلمی در ۵ سال و ۸ ماه قبل، یکشنبه ۲۶ شهریور ۱۳۹۶، ساعت ۱۴:۲۲ دربارهٔ صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۴۰:
در بیت چهارم مصارع اول به این شکل صحیح است:
خانه زنبور از گردن فرازی شد هدف
سینا حلمی در ۶ سال قبل، پنجشنبه ۴ خرداد ۱۳۹۶، ساعت ۰۳:۰۰ دربارهٔ عبید زاکانی » موش و گربه:
در بیت هشتم احتمالا در اثر بیدقتی در تایپ، مصراع اول به صورت ناصحیح درج شده. نوشتهاید: "در پس خم مینمود کمین" که اشتباه است و باید بین "می" و "نمود" یک فاصله وجود داشته باشد و صورت صحیح مصراع به شکل زیر است:
در پس خم می نمود کمین
دوست دیگری نوشتهاند که "در پس خمره مینمود کمین" صحیح است که البته به این شکل غلط فاحش است و اگر هم در نسخهای چاپی به این شکل درج شده باشد مسلما از روی ناآگاهی و عدم درک صحیح مصراع بوده و ناشر گمان کرده که عبید فعل "نمودن" را به شکل ماضی استمراری (مینمود) استفاده کرده و با این طرز خوانش (در پس خم مینمود کمین) چون وزن مصراع کامل نمیشده، گمان کرده که به جای خم میبایست خمره بنشیند تا وزن شعر کامل شود و مصراع را به این شکل دستکاری و چاپ کرده. در صورتی که به لحاظ فرم جمله استفاده از ساخت ماضی استمراری غلط فاحش است و میبایست از فعل "نمودن" در شکل ماضی سادهی آن (نمود) استفاده شود که عبید هم آن را به همین شکل در شعر آورده و اما کنار هم بودن کلمات "می" (به معنی شراب) و "نمود" (ساخت ماضی سادهی فعل نمودن) برخی را که سواد ادبی چندانی نداشتهاند به این اشتباه انداخته که "مینمود" فعل جمله است و بنابراین وزن ناقص است و باید اصلاح شود و به همین خاطر "خم" (که در شعر عبید به لحاظ پر شدن وزن باید با تشدید میم خوانده شود) را به خمره تبدیل کردهاند و مصراع را از صورت صحیح و روان خود خارج ساخته و متکلف و مغلوط کردهاند!
در بیت 23ام "آنقدر لابه کرد و زاری کرد" صحیح است اما در متن یک "ی" اضافی در انتهای مصراع تایپ شده که وزن و معنی را مغشوش کرده.
در بیت 54ام در مصراع نخست نوشتهاید: "همه یکباره کردنش تعظیم"! متاسفانه من در حال حاضر به نسخهی قابل اعتمادی از موش و گربهی عبید دسترسی ندارم تا بتوانم با اطمینان به شما بگویم که صورت صحیح این مصراع باید به چه شکلی باشد اما چیزی را که با اطمینان میتوانم بگویم این است که این مصراع به شکلی که شما درج کردهاید بدون شک غلط است.
اولا که این مصراع سست و ضعیف است و فخامت کلام دیگر مصاریع را ندارد و همینطور از طنطنه و ریتم سبک مثنوی حماسی در خود نشانی ندارد. ثانیا وجود کلمهی "یکباره" کاملا غیرضروری و مخل فصاحت است، چرا که "یکباره" در اینجا به معنی "ناگهان" یا "ناگهانی" کاملا بیربط به معنی مصراع و بیت ماقبل خود است. "همهی موشهایی که داشتند به نزد شاه میآمدند ناگهان به شاه تعظیم کردند"! میبینید که کاملا نازیبا و دور از زبان یک شاعر بزرگ است که چنین معنی سخیفی را وارد شعر خود کند.
از همه بدتر "کردنش" است که مصراع را در حد ادبیات چالمیدان تنزل داده! یعنی واقعا تصور میکنید شاعر بزرگی مثل عبید نتونسته مصراع مورد نظرش را به شکلی که خالی از ایراد فاحش باشه در بیاره و مجبور شده که "کردندش" را به شکل عامیانهی "کردنش" (که حتی مطمئن نیستیم در گویش عامیانهی زمان عبید آیا استفاده از چنین اَشکالی از افعال رواج داشته یا نه) تبدیل کنه؟! حتی یک شاعر درجهی سه هم بهتر از این شعر میگه!
من احتمال میدم که شاید صورت اصلی مصراع به شکل زیر بوده باشه:
همه کردند پیش او تعظیم
و یا
همه کردند پیش شه تعظیم
که هم هیچکدام از ایراداتی که شرحش گفته شد رو نداره و هم با شیوهی سرایش شعر که در سبک فخیم خراسانی سروده شده تطابق بیشتری داره.
در باب نکتهای که بعضی از دوستان به اون اشاره کردهاند و خانم کیانا خزاعی هم شرح مبسوطتری راجع بهش نوشتهاند هم لازم میدونم که توضیحی بنویسم.
دوستان گفتهاند که "گربه گفتا که موش گه خورده" صحیح نیست و باید "شاه" به جای موش بنشیند تا مصراع درست شود. به نظر بنده (که همونطور که قبلا هم گفتم، در حال حاضر دسترسی به نسخهای قابل اعتماد از موش و گربه ندارم) احتمالا "موش" در اینجا بهتر است. اولا که خوانش مصراع با "موش" روانتر است. ثانیا گربه داره شاه موشان رو با فحش دادن تحقیر میکنه و به همین لحاظ نبردن نام شاه و استفاده از لفظ موش میتونه به نوعی خوار کردن بیشتر شاه موشان رو معنی بدهد. ثالثا آوردن کلمهی موش در کنار کلمهی گربه در ابتدای همین مصراع، نه تنها بر خلاف ادعای خانم خزاعی بیت را از استواری نمیاندازه بلکه به لحاظ فنون ادبی جزو صنایع لفظی شمرده میشه و در گروه مراعاتالنظیر و تناسب (یا تضاد که زعم برخی از ادبا زیرمجموعهی مراعاتالنظیر و تناسب است) قرار میگیره. آوردن معانی یا کلماتی که ارتباطی (یا تضادی) با هم داشته باشند در یک مصراع یا یک بیت یکی از صنایع بدیع شمرده میشه و عبید با کنار هم نشاندن کلمات (اسامی) گربه و موش یک صنعت ادبی را در مصراع خود ایجاد کرده. مثالی از صنعت مراعاتالنظیر و تناسب و تضاد از شعر حافظ میزنم تا به بازتر شدن موضوع کمک کنه:
شهرهی شهر مشو تا ننهم سر در کوه
شور شیرین منما تا نکنی فرهادم
در بیت فوق بین کلمات شهر و کوه تضاد وجود داره، همینطور بین کلمات شور و شیرین. بین کلمات شیرین و فرهاد هم تناسب برقرار است و همینطور بین کلمات کوه و فرهاد. اوج اعجاز حافظ در این بیت در کنار هم نشاندن کلمات شور و شیرین است. شور در بیت حافظ در معنی وجد و هیجان به کار رفته اما با آمدن در کنار شیرین (معشوقهی فرهاد) تداعیکنندهی دو مزهی مختلف و ناسازگار با یکدیگر نیز هستند که از این لحاظ با یکدیگر تناسب معنایی (یا به تعبیری تضاد معنایی) دارند. حال اگر کسی عقیده داشته باشه که در این بیت به جای کلمهی کلمهی شور بهتر بود کلمهی وجد مینشست (وجد شیرین منما...) یا مثلا کلمهی ناز قرار میگرفت (ناز شیرین منما ...) در واقع داره تمام زیبایی بیت رو ازش میگیره و یکی از زیباترین صنایع ادبی بیت رو ازش بیرون میکشه. حال به همین دلیل هم تعویض کردن کلمهی موش با شاه در واقع یکی از صنایع ادبی بیت عبید رو داره خراب میکنه.
به نظر من عبید در اصل شعر کلمهی موش رو استفاده کرده چون از شاعر بزرگی مثل عبید خیلی بعیده که اگر مجالی برای وارد کردن فنون ادبی در شعر وجود داشته باشه عبید ازش غفلت کنه.
با تمام دلایل ذکر شده من معتقدم که این مصراع با کلمهی "موش" زیباتر، روانتر و به زبان عبید نزدیکتر است.
در انتها هم یک یادآوری میکنم که استفاده از کلمات مهجور و منسوخ در نگارش، سطح سواد ادبی کسی رو نمایندگی نمیکنه و برعکس به گمان من بیشتر نشاندهندهی اینه که نگارندهی اون سطور با دنیای ادبیات بیگانه است و به زعم او ادیب کسی است که زبان مورد استفادهی روزمره رو کنار بگذاره و با زبانی که فقط در نظر مردم کمسواد ادیبانه به نظر میرسه صحبت کنه! این لحن و گویش مسخره رو کنار بگذارید. شما از فروغ ادیبترید؟! از شاملو ادیبترید؟ از حسین منزوی و محمدعلی بهمنی و شفیعی کدکنی و قیصر امینپور و سهراب سپهری و ... شاعرتر و ادیبترید؟! لااقل یه نگاه به شیوهی نگارش این بزرگان بندازید تا ببینید که زبانی که این اساتید استفاده میکردند چه برای نگارش و چه برای حرف زدن دقیقا همون زبانیه که عامهی مردم برای حرف زدن ازش استفاده میکنند، حالا شاید با مقداری مهارت بیشتر در جملهبندی و سلاست و .... "گفتار در این باره از رده من به در است" فقط مایهی خنده و تفریح افرادی است که واقعا با ادبیات سر و کار دارند. شاعران و نویسندگان از مریخ یا از سدههای گذشته به ایران قرن حاضر سفر نکردهاند که با چنین لحن مسخرهای (برای زمان ما) حرف بزنند. شاعر و نویسندهی امروزی با زبان امروزی حرف میزنه و اگه نزنه اصلا ادبیات نمیفهمه! ادبیات هنره و هنر پویا است و باید پویا باشه تا زنده بمونه. هنری که از جامعه عقب بمونه خواه ناخواه از بین میره. برای چی سبکهای مختلف در هنر ظهور میکنند؟ لزوم همگام بودن با جامعه باعث پیدایش سبکهای جدید میشه. در شعر فارسی از خراسانی به عراقی و سپس هندی رسیدیم. بعد از اون بعضی از شاعران که سلیقهشون مطابق با غزل عاشقانهی عراقی بود در اواخر قرن گذشته و اوایل قرن حاضر سعی کردند که سبک شعر رو به سبک غزل عراقی برگردونند و بنابراین پایهگذار سبک بازگشت ادبی شدند. اما از اونجا که بازگشت و به قهقرا رفتن در هنر هرگز صحیح نیست، سبک بازگشت حتی به میانسالی هم نرسید و توسط شعر نو و پس از اون شعر آزاد به کلی از هم پاشید و نتونست مقبولیتی در جامعه پیدا کنه. حالا شما میایید با زبون 800 سال پیش حرف میزنید و فکر میکنید کلاس داره؟! فکر میکنید ادیب بودنتون رو نشون میده؟ نه عزیزان من فقط نشوندهندهی اینه که شما از ادبیات چیزی نمیفهمید و فقط قصد خودنمایی و افه گذاشتن دارید. شما مثل آدم حرف بزنی اما ادبیات حالیت بشه خیلی بهتره تا این که فقط افهی کلمات "پارسی" بذاری و هیچی از ادبیات هم نفهمی که اتفاقا دقیقا همین افه گذاشتنهاست که فرق یک طرفدار جدی و پیگیر ادبیات و یک جوجه فکلی اینترنتی رو مشخص میکنه.
اما اگر کماکان فکر میکنید که با این لحن حرف زدن (من مطمئنم که شما خودتون هم میدونید که با این لحن حرف زدن مسخره است و هرگز در حرف زدن روزمره از این لحن کمیک استفاده نمیکنید و ازش فقط برای مثلا کلاس گذاشتن توی نت بهره میبرید) شما رو ادیب نشون میده، بذارید یه چند تا کلمه هم من یادتون بدهم که بتونید بیشتر کلاس بذارید!
وَسنا به معنی آرزو و خواهش
مرتییم به معنی انسان
آژفنداک به معنی رنگینکمان (این خیلی کلاس داره، حتما استفاده کنید!)
هنینایا به معنی دشمن
باژیم به معنی مالیات
آماتا به معنی اشرافزاده
دوشیارا به معنی خشکسالی
...
از اینجور کلمات هم سعی کنید استفاده کنید تا به نظر بیاد خیلی بیشتر حالیتونه! هه!