آینۀ صفا در ۳ سال و ۳ ماه قبل، چهارشنبه ۲۷ مرداد ۱۴۰۰، ساعت ۱۴:۴۵ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۶:
There is only us and rum
and the minstrel and this ruined den
soul and heart and cup and garb, filled with lees of wine
Detached from
the hope of mercy and the fear of torment
free from earth and wind and from fire and water
آینۀ صفا در ۳ سال و ۳ ماه قبل، چهارشنبه ۲۷ مرداد ۱۴۰۰، ساعت ۰۰:۰۴ در پاسخ به کوروش دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۱۳ - دعوت باز بطان را از آب به صحرا:
جز کسی کاندر قضا اندر گریخت / خون او را هیچ تربیعی نریخت
«تربیع» یک اصطلاح نجومی است برای بیانِ فاصلهی ۹۰ درجه بین دو سیاره. چنین شکلِ قرارگیری در ستارهشمری (آسترولوژی) نحس و شوم به حساب میآمد. این بیت، در ادامهی ابیاتِ قبل که بیان میکرد قضا و قدرِ الهی همه چیز را نابود میکند میگوید: [همه زیر و زبر میشوند] مگر کسی که در راستای همسو شدن با قضای الهی قدم برمیدارد و به این صراطِ مستقیم / قضا و ارادهی خدایش پناه میبرد. هیچ نحسی و شومیای نمیتواند خون او را بریزد و به او صدمهای وارد کند. و بیت بعد تکمیل کنندهی همین ادعا است.
غیر آن که در گریزی در قضا / هیچ حیله ندهدت از وی رها
جز آنکه به قضا و ارادهی خداوند تن بدهی و هر چه را او برایت محقق کرده بپذیری و آن را به عنوان تنها سرپناه و راه نجات و بهترین اتفاق ممکن انتخاب کنی، هیچ حیله و مکر و تدبیر و راه فرارِ دیگری باعثِ تغییر وضعیتات نخواهد شد و از این قضا و قدری که برایت مقدر شده رهایت نخواهد کرد.
برایم جالب است که مولوی در هر دو بیت از فعل «گریختن» برای «پذیرفتنِ قضای الهی» استفاده کرده است. یعنی اگر (همانطور که در ابیات بالاتر مثال زده) از خورشید آتش ببارد، برای فرار از سوختگی باید به سوی همان گلولههای آتش گریخت، اما با این ذهنیت که این سوختن نیست، بلکه آبتنی در کرمِ خدایی است که هم او بهتر میداند کی باران بباراند و کی آتش.
آینۀ صفا در ۳ سال و ۳ ماه قبل، پنجشنبه ۱۴ مرداد ۱۴۰۰، ساعت ۰۰:۰۷ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۰:
An ache of love I’ve endured, that ask not
A poison of departure I’ve savored, that ask not
I’ve scoured the world and in the end
A heart-ravisher I’ve chosen, that ask not
In yearning for the dust on her doorway
Such flows the water of my eye, that ask not
Yesternight with my own ear from her mouth
Such words I’ve heard, that ask not
Why do you bite lip at me that speak not
A ruby lip I’ve bitten, that ask not
In my cottage of beggary without you
Sufferings I’ve endured, that ask not
Like Hafez wandering on the path of love
A state I’ve attained, that ask not
آینۀ صفا در ۳ سال و ۳ ماه قبل، دوشنبه ۱۱ مرداد ۱۴۰۰، ساعت ۱۴:۲۹ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۰:
در بیت
ساقی بیا که هاتف غیبم به مژده گفت / با درد صبر کن که دوا میفرستمت
میتوان درد را هم «دَرد» به معنی رنج و ناخوشی خواند و هم «دُرد» به معنی رسوبِ تهنشین شدهی شراب در انتهای خمر که میزانِ الکلِآن بسی بیشتر بوده و هر کسی توان نوشیدن آن را نداشته است. هر دو خوانش معنی مشابهی دارند (شراب، التیامِ درد هجران است) ولی در خوانشِ «دُرد» لایهای اضافی از معنی پنهان است: این دردِ هجران مرحلهی پیش از دوای وصال است. یعنی باید بر تلخیِ شراب صبر کرد تا دوای آن اثر کند.
باغبان گر پنج روزی صحبت گل بایدش / بر جفای خار هجران صبر بلبل بایدش
آینۀ صفا در ۳ سال و ۴ ماه قبل، جمعه ۸ مرداد ۱۴۰۰، ساعت ۰۱:۱۱ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۱۷۴:
I howled, "I want your hush" she said
I hushed, "I want your howl" she said
I ran amuck, "nay be still" she said
I stilled, "I want you amuck" she said
آینۀ صفا در ۳ سال و ۴ ماه قبل، دوشنبه ۱۴ تیر ۱۴۰۰، ساعت ۲۲:۰۶ در پاسخ به قره داغلی دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۳۹:
در اشعار مولوی ترک و هندو معنایی ورای «مردمِ زاده در ترکیه / ترکمنستان» و «مردم زادهی هندوستان» دارند. مولوی از شیوههای مختلفی برای تمایز گذاردن بین دو آدم، ایده، دیدگاه، تفکر، عمل، شیوه یا رویکرد استفاده میکند؛ مثلا «تیر و کمان» برای تاکید بر راستی و کژی است. مهمترین وجه تمایزِ ترک و هندو نیز در نژادشان نیست بلکه در تفاوتِ زبانی است که سخن میگویند. از نگاهی دیگر، تفاوتشان در دین و مذهب نیز هست، بطوری که بعضی راویانِ معتقدند ترک مجاز از مسلمان یا «راه یافته به حقیقت» و هندو مجاز از بتپرست یا «گمگشته در ظلمات» است (که در همه مواردِ مثنوی و کلیات شمس اینطور نیست). در این بیت مولوی به هر دوی این تفاوتها اشاره میکند:
رها کن حرف هندو را ببین ترکان معنی را
من آن ترکم که هندو را نمیدانم نمیدانم
در اینجا «حرف» به هندو و «معنی» به ترک تشبیه شده است. یعنی آنچه من به شکل «حرف» در این ابیات میگویم، با آن «معنی» که با جان و دل و ذهن تجربه میکنم زمین تا آسمان فرق دارد و این دو نمیتوانند توسط همدیگر درک شوند، همانطور که یک هندو و ترک زبان هم را نمیفهمند. من ترک هستم، یعنی به دنیای معنی تعلق دارم و زبان هندو را نمیدانم، یعنی نمیتوانم با حرف و زبان و شعر از حقایق سخن بگویم. در واقع این بیت یک شکلِ دیگری از «خموش» است و به خواننده میگوید این حرفها که از من میشنوی را به شکلِ ظاهریشان نبین، چرا که آنچه مرا به گفتنشان واداشته عظمتی بس فراتر از این کلمات دارد و تو هم سعی کن به این معنی دست پیدا کنی.
آینۀ صفا در ۳ سال و ۵ ماه قبل، شنبه ۵ تیر ۱۴۰۰، ساعت ۱۵:۱۸ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۸۵:
My beloved must be so
that the soul grabs unto her saddle
My minstrel must be so
that Venus perishes alongside her
A chalice have I
that ridicules the sea
A crazed heart have I
that evades all tape and tip
O creator thou knowest
never my soul suffers from thee
For no fish ever
from water seeks remedy
Huzza to the existence of thine
Huzza to the drunkenness of mine
For thee existence adorns
for me drunkenness adorns
Hush and halt [Rumi]
for this Love you’ve chosen
Grants a delight free of woe
Approves all with no veto
آینۀ صفا در ۳ سال و ۲ ماه قبل، یکشنبه ۲۸ شهریور ۱۴۰۰، ساعت ۱۴:۰۶ در پاسخ به کوروش دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۴۴ - فرستادن فرعون به مداین در طلب ساحران: