گنجور

حاشیه‌گذاری‌های سهیل قاسمی

سهیل قاسمی


سهیل قاسمی در ‫۶ سال و ۶ ماه قبل، شنبه ۱۵ مهر ۱۳۹۶، ساعت ۰۱:۲۰ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸:

با تمام احترام به دوستان عزیز. صحبت از ضعف تالیف در باره ی «کس نمی بینم ز خاص و عام را» بود که دوستان به درستی اشاره کردند که مرجع ِ «را» به «کَس» بر می گردد. نه به خاص و عام.
کس را (ز خاص و عام) محرم ِ راز ِ دل ِ شیدا ی خود نمی بینم.
اما این که این ضعف تالیف و از این دست را آقای حسین آهی در برنامه ای رادیویی که من فایل های صوتی آن را گوش داده ام مطرح کرد. که به نظر می رسد و خود ایشان هم در چند برنامه اشاره کردند که گاهی مطلب ها را از بیشتر از سینه و شفاهی و نه از روی یادداشت های منقّح بیان کرده اند.
که ای کاش رادیو و تلویزیون ما اندک ابهتی می داشت تا کسانی که جلوی دوربین یا پشت میکروفون می روند اندکی آماده تر...
آقای آهی جایی هم استنادشان بر این بوده که این ضعف تالیف بر اساس مقایسه ی دستور یا واژگان غزل با زبان فارسی خراسانی (از نوع آن چه در شاهنامه یا ...) آمده است استنتاج شده.
در صورتی که کسی که به فارسی می سراید و اهل فارس (شیراز) است، چه الزامی دارد که فارسی را به شیوه ی خراسانی بسراید؟ و چه ضرورتی است که امروز غزل فارسی را به مقراض خراسانی ببرند؟
باز تکرار می کنم با عرض احترام به همه عزیزان.

 

سهیل قاسمی در ‫۶ سال و ۷ ماه قبل، جمعه ۷ مهر ۱۳۹۶، ساعت ۲۰:۳۰ دربارهٔ عطار » تذکرة الأولیاء » ذکر فضیل عیاض رحمة الله علیه:

با کوتاه دستی نَفْسی نفسی خواهد گفت یعنی در حالتی که دستش از همه جا کوتاه است، به فکر نجات خودش خواهد بود

 

سهیل قاسمی در ‫۶ سال و ۹ ماه قبل، شنبه ۷ مرداد ۱۳۹۶، ساعت ۱۷:۴۳ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۰:

بیت آخر:
مثل ِ باده که در خُم می جوشد و کف می کند و بر سر ِ خم می رود، حافظ هم دیشب وقتی از لب ِ ساقی راز را شنید، باز کف زنان (دست زنان) سراغ ِ خم رفت!

 

سهیل قاسمی در ‫۶ سال و ۹ ماه قبل، دوشنبه ۲۶ تیر ۱۳۹۶، ساعت ۱۹:۱۷ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۶:

نظرم در باره ی نقطه ی دوده و خال سیاه را پس می گیرم. دوباره که بررسی کردم چنین مضمونی نمی تواند درست باشد.
نخست این که چنین خالی در خم زلف نمی تواند ایجاد شود بلکه از ریشه ی زلف نشات می گیرد. دوم این که چنین خالی معمولن سفید است و نه سیاه.
تعبیرم را اصلاح می کنم: خال ِ رخ ِ یار را در میان ِ خَم ِ زلف ِ او که به شکل قوس حرف جیم «ج» دیده است. و «دوده» را مَجازاً به جای مرکّب (جوهر) به کار برده است.

 

سهیل قاسمی در ‫۶ سال و ۹ ماه قبل، جمعه ۲۳ تیر ۱۳۹۶، ساعت ۲۰:۰۹ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۴:

@مهربان
در این بیت این غزل، می گوید وقتی یار ناز می کند، شما هم ناز نکنید. شما نیاز کنید. بالاخره فرقی میان عاشق و معشوق باید باشد دیگر! اگر او هم ناز کند و شما هم ناز کنید، پس چه فرقی بین عاشق و معشوق هست؟ به عبارتی اگر معشوق کارش ناز کردن است، عاشق هم کارش ناز کشیدن و نیاز کردن است.
اما بیتی که می گوید میان عاشق و معشوق هیچ حائل نیست، مخلّ این معنی نیست. نمی گوید میان عاشق معشوق هیچ فرقی نیست! می گوید حائل (جدا کننده) ای میان عاشق و معشوق وجود ندارد. {و تو خودت حجاب خودت هستی حافظ! از میان برخیز و حائل میان عاشق و معشوق نشو!}
عاشق و معشوق می توانند با هم فرق داشته باشند (و البته که فرق دارند و فرق بسیار است!) اما می تواند حائل و حجابی بین آن ها وجود نداشته باشد (و می گوید که هیچ حائلی هم بین آن ها نیست). توانستم منظورم را بیان کنم؟

 

سهیل قاسمی در ‫۶ سال و ۹ ماه قبل، چهارشنبه ۲۱ تیر ۱۳۹۶، ساعت ۱۶:۴۲ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۷:

بیت آخر:
معنی یکم: از بس که دل ِ حافظ از همه کس رَمیده شد! یعنی از بس هرکس چیزی گفتند و بی فایده بود، الان که حلقه ی زلف ِ تو به در می زنند، ناامید شده و به در گشودن بر نمی خیزد.
معنی دوم: از بس که دل ِ حافظ از جور ِ آدم های مختلف رمیده شده است، اکنون فقط به حلقه (زنجیر) زلف تو امید دارد و از آن در نمی آید.

 

سهیل قاسمی در ‫۶ سال و ۹ ماه قبل، پنجشنبه ۱۵ تیر ۱۳۹۶، ساعت ۱۸:۳۴ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۱۸:

مِهر ِ تو عکسی بر ما نیَفکند
آیینه رویا! آه از دل ات آه!
آیینه روی یعنی کسی که روی اش چون آیینه است. و آن «ـا» بعد از آئینه روی حرف ندا است. یعنی ای آیینه رو!
مهر، هم محبت است و هم خورشید.
مثل ِ آیینه که انعکاس ِ نور را بر جایی می افکند. (بچه بودیم یادم است خاموشی (قطع برق) زیاد بود! آیینه بازی می کردیم. یعنی نور را با آیینه روی صورت کسی می انداختیم برای بازی و اذیت!)
آیینه ی روی تو عکسی از خورشید ِ وجودت بر ما نیفکند. آه از دل ات آه. یعنی افسوس که سنگ دل هستی. و دوم این که آه که به آینه کنی آینه کدر می شود و دیگر عکسی نمی افکنَد...

 

سهیل قاسمی در ‫۶ سال و ۱۰ ماه قبل، چهارشنبه ۳۱ خرداد ۱۳۹۶، ساعت ۰۱:۲۸ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۷:

بیت اول: هرچند که واعظ شهر این حرف من را به سادگی نخواهد پذیرفت (یا برای من عقوبت خواهد داشت و راحت نخواهد بود) اما می گویم: واعظ شهر تا زمانی که ریا و سالوس ورزد، مسلمان محسوب نخواهد شد.
بیت پنجم: عشق می ورزم و تمیدوارم که این فن شریف هم مانند بقیه هنرها باعث تنگدستی نشود. گویا آن زمان هم هنر با فقر و محرومیت همراه بوده!

 

سهیل قاسمی در ‫۶ سال و ۱۰ ماه قبل، سه‌شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۹۶، ساعت ۲۲:۰۱ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۹:

بیت آخر تعبیر لطیف و طنز آمیز و امروزی ئی دارد:
پیش خودم گفتم که الان می خوابم و جمال دوست را به خواب می بینم. اما این حافظ از بس آه و ناله (سر و صدا) کرد مگه گذاشت بخوابم؟!

 

سهیل قاسمی در ‫۶ سال و ۱۰ ماه قبل، سه‌شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۹۶، ساعت ۲۱:۵۸ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۰:

اگر دلم به باده ی مشکین کشش داشته باشد، شایسته است (روا ست) چون که از زهد ِ ریایی بوی خیر نمی آید!

 

سهیل قاسمی در ‫۶ سال و ۱۰ ماه قبل، سه‌شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۹۶، ساعت ۲۱:۵۵ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۹:

بیت چهارم: باد صبا زلفش را کشید. چرخ ِ سفله را ببین که آن جا (در نزدیکی زلف ِ یار)، به اندازه ی مجالی که به باد ِ وزان (صبا) داده، به من نمی دهد. یا:
ای روزگار! باد ِ صبا این مجال را دارد که زلف ِ یار را بکشد اما من این مجال را ندارم که به زلف یار (آن جا) نزدیک هم بشوم.
تصویر ِ افتادن باد صبا (باد ِ وَزان) به زلف ِ یار را به این تعبیر کرده که باد زلف ِ یارش را کشیده است.

 

سهیل قاسمی در ‫۶ سال و ۱۱ ماه قبل، دوشنبه ۱ خرداد ۱۳۹۶، ساعت ۱۶:۵۵ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۵:

هنگامی که گذر می کنی، از زیر ِ زلف ِ دو تا شده ات نگاه کن و ببین که از چپ و راست، چه سوگوارانی داری.

 

سهیل قاسمی در ‫۷ سال قبل، پنجشنبه ۳۱ فروردین ۱۳۹۶، ساعت ۱۱:۲۸ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۰:

بیت یکی مانده به آخر: جایی که یار ما به شکرخنده دم زند
تو دیگه این وسط چی می گی ای پسته؟ تو رو خدا الکی برای خودت دهنتو باز نکن (نخند)
یا تعبیر دیگر: تو رو خدا خودتو مسخره ی عام و خاص نکن (جماعتو به خودت نخندون)
تعبیر دوم البته تعبیر دقیقی نیست از مصراع. اما جالب به نظرم آمد.

 

سهیل قاسمی در ‫۷ سال قبل، دوشنبه ۲۸ فروردین ۱۳۹۶، ساعت ۲۲:۵۱ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۵:

بیت آخر: حافظ! آدم های این دوره و زمانه، غم ِ مسکینان ندارند و به فکر مسکینان نیستند.
مسکینان بهتر است که اگر بتوانند
1- از این میانه به گوشه ای بروند
2- کنار (آغوش ِ یار)ی بگیرند.

 

سهیل قاسمی در ‫۷ سال قبل، دوشنبه ۲۸ فروردین ۱۳۹۶، ساعت ۰۹:۵۴ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۸:

بیت سوم: پیغام داد که با رندان خواهم نشست. به همین خاطر تمام آبرو و نام من بر پای رندی و دردی کشی از کف رفت، اما او نیامد و با رندان ننشست.
بیت ششم: به خویش یعنی به تنهایی.
به کوی عشق بدون راهنما (واسطه یا شخصی که راه را به تو یاد دهد) قدم مگذار. چون که من بسیار تلاش کردم که به تنهایی این راه را بپیمایم اما نشد.

 

سهیل قاسمی در ‫۷ سال قبل، دوشنبه ۲۸ فروردین ۱۳۹۶، ساعت ۰۹:۵۰ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۹:

بیت چهارم: پس این تابش خورشید و تلاش باد و باران چرا به کاری نمی آیند؟ چرا هیچ لعلی از کان ِ مروّت نمی روید؟
برای کشاورزی (روییدن گیاه از زمین) نیاز به تابش خورشید و تلاش باد و باران است.
می گوید پس چرا سالهاست از زمین ِ انسانیت، لعلی نمی روید؟ پس این ابر و باد و مه و خورشید و فلک چه می کنند؟

 

سهیل قاسمی در ‫۷ سال قبل، دوشنبه ۲۸ فروردین ۱۳۹۶، ساعت ۰۹:۴۵ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۱:

بیت دوم: عمارت (تعمیر و ساختمان). اشاره به آب و خاک و گِل بنّایی است،
زمان بازسازی خانه ی ویران دل آمده است. آب دیده (اشک) ما را بر روی خاک وجود ما (بشر از خاک آفریده شده) بریز و از آن گِلی درست کن برای مصالح عمارت (تعمیر)
بیت سوم: این شرح ِ بی نهایت که از زلف ِ یار گفتند، تازه یک حرف است از هزاران حرف! که قابلیت آن را داشته که در قالب عبارت و کلمات بگنجد.
بیت چهارم: ای خرقه ی می آلود، عجله کن و عیب من را بپوشان که آن پاک ِ پاک دامن به دیدن ِ من آمده است. مبادا عیب های من را ببیند.
بیت پنجم: امروز وقت آن رسیده است که خوبان جایگاه واقعی و شایسته ی خود را بیابند چون آن ماه ِ مجلس افروز برای صدارت آمده است. ماه، مجلس را روشنی خواهد بخشید و جایگاه خوبان را روشن و آشکار خواهد کرد.
بیت آخر. مجلس ِ او (با او نشستن) مانند ِ دریا است. از فرصت استفاده کن و دُرّ ِ دلخواه ات را از این دریا بیاب. تو که زیان رسیده (ورشکسته) بودی، الان وقت تجارت است (که زیان هایت را جبران کنی)

 

سهیل قاسمی در ‫۷ سال قبل، دوشنبه ۲۸ فروردین ۱۳۹۶، ساعت ۰۹:۱۶ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۳:

بیت آخر: مطرب! از گفته های من آواز نغزی بخوان تا (سر ذوق بیایم و باز هم) بگویم. که دوران طرب خودم یادم آمده است.

 

سهیل قاسمی در ‫۷ سال قبل، دوشنبه ۲۸ فروردین ۱۳۹۶، ساعت ۰۹:۱۲ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۴:

بیت آخر باز آمد یعنی دوباره آمد.
با این که حافظ پیمان شکست و ابراز رنجش از یار کرد، لطف و کرم یار را ببین که دوباره با مهربانی و ملاطفت به در من آمد.

 

سهیل قاسمی در ‫۷ سال قبل، دوشنبه ۲۸ فروردین ۱۳۹۶، ساعت ۰۹:۰۸ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۵:

بیت آخر: حافظ از خانقاه به میخانه می رود که شاید به این طریق بتواند از حالت مستی (مذموم) که به خاطر اثرات زهد ریایی به او دست داده، در میخانه خلاصی یابد و هشیار شود.

 

۱
۲
۳
۴
۶
sunny dark_mode