جانا ز مشک سلسله بر گل فکنده ای
در گوش لاله حلقه سنبل فکنده ای
گوئی که طوق غالیه گون را بامتحان
سر حلقه گل ز گردن بلبل فکنده ای
نی نی دل معنبر لاله ببرده ای
بس حلقه حلقه بر طرف گل فکنده ای
خورشید گل فروش و مه لاله پوش را
در بند مشک دام قرنفل فکنده ای
مشک کله بر آتش و شمشاد خط بر آب
آیا به سحر یا به تو کل فکنده ای
این بازجره بس که پر از مهر صاحب است
آن دل که در کشاکش چنگل فکنده ای
زلف چو چنگ باز بر آن روی چون تذرو
بهر شکار این دل پر دل فکنده ای
این مهر کیست مهر حسین حسن که هست
در جام جود او دل و جان امید هست
جانا چو عکس روی تو بر ساغر اوفتاد
گفتم که آفتاب مگر مه در اوفتاد
سرگشته و شکسته و پر تاب شد دلم
الحق دلم به زلف تو بس در خور اوفتاد
در مشک زلفت ار چه دلم خون گرفت خون
با این همه بسی ز منش بهتر اوفتاد
چندان بتاخت در پی حسن تو آفتاب
کش رخ ز صبح لعل شد و دم براوفتاد
خورشید گرد سایه تو ناشکافته
هر ذره را هوای تو چون در سر اوفتاد
روزی نگر که طوطی جانم سوی لبت
بر بوی پسته آمد و در شکر اوفتاد
این هم بر آن صفت که ز کلک نجیب دین
گرچه شبه نمود همه گوهر اوفتاد
آن کلک کیست کلک حسین حسن که هست
در جام جود او دل و جان امید مست
ای ماه در هوای تو جانم به لب رسید
وی ترک در فراق تو روزم به شب رسید
گفتم کز آفتاب تو تابی رسد به من
درد او حسرتا که از آن تاب تب رسید
در تو نمی رسد چه عجب هیچ راد مرد
دست امید کی به خیال طلب رسید
در جمله آنچه از تو رسد ای پسر به من
از چشم مهره باز تو بس بوالعجب رسید
بگذار نام هجر که هنگام غم گذشت
در ده شراب وصل که وقت طرب رسید
در شو به تهنیت که دراین موسم شریف
جشن عجم مقارن عید عرب رسید
پیش که پیش صدر عجم سید عرب
کس زین دو اصل هم نسب و هم حسب رسید
آن اصل کیست اصل حسین حسن که هست
در جام جود او دل و جان امید مست
جانا مپرس حال که کار از خبر گذشت
چون پای شد ز جای چه خیزد ز سر گذشت
آتش ز آب میرد و شد زنده تر بسی
تا آتش غم تو بر آب جگر گذشت
چندانکه برفراق تو شد آشنا دلم
بیگانه وار از دل من صبر بر گذشت
تری بماند بر گل روی تو سالها
یک شب خیال تو چو بر این چشم تر گذشت
گویند کم گری که شوی غرقه زاب چشم
اکنون چه سود پند که آبم زسر گذشت
دل برده ای و قصد به جان می کنی هنوز
روزی که عذرت از کنه ای ماه در گذشت
جان هم به سر مترس که اینکه دیت بداد
مدحی که قیمتش ز هزاران گهر گذشت
آن مدح کیست مدح حسین حسن که هست
در جام مدح او دل و جان امید مست
صدری که در ثناش جهانی زبان گشاد
رایش چو تیغ صبح به حجت جهان گشاد
از نور اصطناع ره آفتاب بست
وز حسن اعتقاد در آسمان گشاد
از قبضه ضمیرش خورشید تیغ زد
وز بازوی سریرش گردون کمان گشاد
اول عدو ز ذکرش چون غنچه لب ببست
وآخر همی بشکرش چون گل دهان گشاد
باد سحر چگونه گشاید حصار گل
خلقش لطیفه کرمش همچنان گشاد
جودش به لعب ششدره کوه باز کرد
با مهرهای لعل شد از هر دکان گشاد
شد بسته پای ابر چو بگشاد دست جود
دستی که پای ابر ببندد توان گشاد
آن دست کیست دست حسین حسن که هست
در جام جود او دل و جان امید مست
رادی که بخشش دل و جان ننگ نایدش
بحر فراخ حوصله را تنگ نایدش
تا بوی خلق او نکشد گل به بوستان
از شحنه چمن مدد رنگ نایدش
بی وزنی حسود سبکسار او نگر
کز صد هزار کوه یکی سنگ نایدش
آن مرکبی که قدر بلندش سوار اوست
از نه سپهر حلقه یک تنگ نایدش
گر چرخ خورده کار بگردد هزار قرن
هرگز چنان بزرگی در چنگ نایدش
بس شرم باد چرخ محق را که پیش او
نام کسی دگر برد و ننگ نایدش
صلحی به اختیار چرا کرد زانک داشت
طبعی چنان لطیف که مر جنگ نایدش
آن طبع کیست طبع حسین و حسن که هست
از طبع جود او دل و جان امید هست
ای تاج دین سزد که حریمت حرم شود
دشمن چو شد مسخر تو دوست هم شود
جان خوش شود چو نور پذیرد ز رأی تو
گل بشکفد چو هم نفس صبحدم شود
هردون که بر خلاف تو گیرد قلم به دست
حقا که از نهیب تو دستش قلم شود
خاصیتی است طالع سعد ترا چنانک
هر کس که بندگی کندش محتشم شود
آن کن که چون سپهر ز سرگشتگی حسن
در موکب سعادت ثابت قدم شود
ای آب خیز جود تو از بحر بیشتر
گر قطره ای به من رسد از تو چه کم شود
حاصل ز پس همی که کنم باقی از ثنات
شکری که بر جریده گردون رقم شود
این بیت کیست بیت حسین حسن که هست
در جام جود او دل و جان امید هست
ای آنکه پای برسرگردون نهاده ای
دست چو ابر بر دل جیحون نهاده ای
مهرت چو گل دلم را بر خون نهاده بود
تو همچو لاله داغ برآن خون نهاده ای
صف سخت برشکسته و کانها شکسته ای
رخ نیک در نهاده و قارون نهاده ای
دارم عتابها و نگویم که از کرم
دانم که عذر یک یک موزون نهاده ای
بیرون ز حد نگین دلم تنگ حلقه شد
کز حلقه چون نگینم بیرون نهاده ای
درطبع مهربان تو هرگز نبوده بود
این سرم بی وفائی کاکنون نهاده ای
با این همه چو شکر تو گفتم زمانه گفت
این بیت نام صدر جهان چون نهاده ای
این بیت کیست بیت حسین حسن که هست
در جام جود او دل و جان امید هست
صدرا ز جرعه کرمم یک شراب ده
ساقی تو باش گر همه زهر است آب ده
سنگیم پاک و پاک برنگ گهر شویم
یک چند گه ز رأی خودم آفتاب ده
باغ دلم که پر گل فضل است خشک شد
گر ممکن است وعده یک فتح باب ده
از تیغ آفتاب بسی پر گهر ترم
آبم مده کا تاب نیارم گلاب ده
بنشان چو من نهالی دربوستان جان
وز بحر جود شاه یکی قطره آب ده
ور رد کنی مرا و نیرزم بدین بها
باشد نشان دولت این را جواب ده
یک تو شده است رشته امیدم از همه
ده توش کن به رحمت و مردانه تاب ده
سوری بساز جام و جهان را به فضل من
دم دم کریم وار گلاب جلاب ده
این بیت کیست بیت حسین حسن که هست
در جام جود او دل و جان امید هست
ای صدر ملک خلعت شاهت خجسته باد
بر دامن تو دامن اقبال بسته باد
هرگز مباد زنگی درتیغ تو ولیک
تیغت چو زنگ در دل خصمت نشسته باد
خصم ترا چو گلبن اگر سر دمد ز تن
چون یاسمین ز دست تو گردن شکسته باد
گرپوستش که خشک چو بادام بر دل است
جانش به لب رسیده و مانده چو پسته باد
طرز سخن چو آتش و تیغ زبان چو آب
درطعنه مخالف تو کار بسته باد
جانم چو از تو دارد در گوش حلقه ای
از طوق منت دگران باز رسته باد
از بوستان همت در دست دولتت
نوباوه حیات ابد دسته دسته باد
عقد نفس که رونق در حیات اوست
کر بی نظام مدح تو باشد گسسته باد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر، پاسخی پر احساس به معشوقی است که عشق و زیباییاش ذهن شاعر را تسخیر کرده است. شاعر با زبان شاعرانه و تشبیهات زیبا، از زیباییهای معشوق، از جمله زلف و چهرهاش سخن میگوید و میگوید که چطور عشقش به او به شدت او را تحت تأثیر قرار داده است. او به ویژگیهای خوب معشوق اشاره میکند و در عین حال بر درد فراق و دوری از او تأکید میکند. شاعر در پایان به ستایش از شخصیت والای معشوق و جایگاه او در جامعه میپردازد و امیدوار است که دوستی و محبت میان آنها برقرار بماند. عشق و زیبایی، حسن و کرم از مهمترین موضوعات این شعر هستند.
هوش مصنوعی: عزیزم، تو موهای خود را مانند زنجیری از مشک بر روی گل سر نهادهای و در گوش لاله، حلقهای از سنبل قرار دادهای.
هوش مصنوعی: به نظر میرسد که به نوعی زینت و زیبایی، گلی را که بر گردن بلبل بوده، به گونهای به گردن او آویختهای که شبیه یک زینت خاص و زیباست.
هوش مصنوعی: دل نازک و لطیف من مانند لالهای است که به شدت آسیب دیده و غمگین است. تو به دور گلها حلقهحلقه زینتهایی گذاشتهای، اما من در آن میان تنها و بیکس ماندهام.
هوش مصنوعی: خورشید گلفروش و ماهی که لاله را در بر گرفته، در دام عطر و زیبایی گلهای قنفل گرفتار شدهاند.
هوش مصنوعی: عطر مشک در حال پخش شدن است و خط شمشاد در آب نمایان شده؛ آیا این زیباییها به خاطر سحر است یا به خاطر تو؟
هوش مصنوعی: این پرنده به خاطر محبت صاحبش به چنین حالتی گرفتار شده است، دل آن کسی که در مشکلات و فساد گرفتار شده، میتواند چنین احساسی داشته باشد.
هوش مصنوعی: زلف تو مانند چنگی است که بر روی زیبا و دلربایت افتاده و این دل پرشور و عاشق را برای شکار جلب کرده است.
هوش مصنوعی: در اینجا به شخصی اشاره شده که محبت و محبتهای او مانند می در جام جود او جریان دارد. این محبت باعث امیدواری و جان بخشیدن به دلهای مردم میشود. در واقع، وجود این شخص سبب ایجاد عشق و امید در دلها میگردد.
هوش مصنوعی: عزیزم، وقتی تصویر زیبایت بر روی جام (مشروب) افتاد، فکر کردم که آفتاب در آن جا افتاده، مگر اینکه ماه باشد.
هوش مصنوعی: دلم به شدت پریشان و شکستخورده شده است، واقعاً دل من شایسته زلف توست که به آن افتاده است.
هوش مصنوعی: اگر چه دل من از زلف تو دردناک شده، اما این درد و خونریزی، به مراتب بهتر از خوی من است.
هوش مصنوعی: خورشید با زیبایی تو چنان به شوق آمد که چهرهاش مانند بامداد سرخ شد و از شدت عشقش به تو، دیگر نتوانست خود را نگه دارد.
هوش مصنوعی: خورشید به دور سایهی تو میچرخد و هر ذرهای که نور آن به آن میرسد، وقتی به یاد تو میافتد، پر از محبت و آرزو میشود.
هوش مصنوعی: روزی خواهی دید که طوطی جانم به سمت لبهای تو به خاطر بوی پسته میآید و در شیرینی آن غرق میشود.
هوش مصنوعی: این جمله بیان میکند که با وجود اینکه نیکوی صفات و ویژگیهای انسانی ممکن است در برخی موارد تحت تأثیر ظواهر و شبهات قرار گیرد، اما در اصل، آن ارزشها و ویژگیها همچنان در درون وجود دارند و باید به آنها توجه کرد. در واقع، حتی اگر ظاهر برخی چیزها ممکن است گمراهکننده باشد، ماهیت واقعی و ارزشهای درونی همچنان پایدارند.
هوش مصنوعی: این جمله به دنبال توصیف شخصیتی است که به دلیل بزرگی و جود و generosity خود، دلها و جانها را مسحور میکند. به عبارت دیگر، به فردی اشاره دارد که با بخشش و خوبیهایش امید و شادی را به اطرافیانش هدیه میکند. این فرد به نوعی در نظر دیگران اسطورهای و پرարժت به نظر میرسد.
هوش مصنوعی: ای ماه! در آرزوی تو جانم به انتها رسید و ای یار! در دوری تو روزهایم به شب تبدیل شد.
هوش مصنوعی: گفتم که آیا میتوانم از تابش آفتاب تو بهرهمند شوم و دردی که دارم را درمان کنم، اما افسوس که تنها گرما و تب ناشی از آن به من رسید و نه درمان.
هوش مصنوعی: در تو چیزی وجود ندارد که انسانهای راستگو و درستکار به آن برسند، و عجیب است که هیچکس انتظار ندارد که به آرزوی خود دست پیدا کند.
هوش مصنوعی: ای پسر، هر چیزی که از تو میرسد، برای من مانند یک پدیده عجیب و شگفتانگیز است که از چشم تو بیرون میآید.
هوش مصنوعی: بگذار که نام جدایی فراموش شود، چرا که زمان اندوه سپری شده و حالا زمان خوشی و وصال است.
هوش مصنوعی: در این زمان مبارک که جشن فرخندهای برای فارسیزبانان برگزار میشود، عید عربی هم همراه با آن رسیده است.
هوش مصنوعی: در گذشته، به دنبال شخصیتی والا و بزرگ در میان عربها و عجمها بودم. در این جستجو فهمیدم که هیچکس به اندازه این دو نفر، هم از نظر نژادی و هم از نظر افتخار و مقام، به هم نزدیک نیست.
هوش مصنوعی: در این بیت به شخصیتی بزرگ و باصفا اشاره شده که از دل و جان خود مایه میگذارد و مایه امید دیگران است. او مانند جامی پر از generosity و بخشندگی است که به دیگران شادی و امید میبخشد. اهمیت و بزرگی این فرد به خاطر ویژگیهای نیکو و روحی اوست که دلها را به خود جذب میکند.
هوش مصنوعی: عزیزم، دیگر از حال من نپرس که کار به جایی رسیده و همه چیز عوض شده است. حالا که اوضاع تغییر کرده، چه چیزی از من برمیآید؟
هوش مصنوعی: آتش با آب خاموش میشود، اما همان آتش وقتی به دل غم تو میرسد، دوباره جان میگیرد و شدت بیشتری پیدا میکند.
هوش مصنوعی: هرچه بیشتر با جدایی تو آشنا شدم، دل من مثل بیگانهای از عشق و صبر من فاصله گرفت.
هوش مصنوعی: برای سالها، بر چهرهی تو، آثار اشک باقی خواهد ماند. یک شب خیال تو که از این چشمانم بگذرد، همچون آبی بر گل است.
هوش مصنوعی: میگویند کم اشک بریز تا غرق در اشک نشوی، اما اکنون چه فایده دارد که نصیحت بشنوی وقتی که آب از سرم گذشته است؟
هوش مصنوعی: دل را از من ربودهای و هنوز هم قصد صدمه زدن به جانم را داری، اما روزی خواهد رسید که عذرت از زیباییات گذر کند.
هوش مصنوعی: جان خود را به خطر نینداز، زیرا اینکه تو برای این مدح و ستایش هزینه کردی، ارزشش از هزاران گوهر بیشتر است.
هوش مصنوعی: این بیت اشاره به کسی دارد که در وصف حسین و حسن روشنگری و مدح کرده است، به طوری که دل و جان انسانها را مملو از امید و شادی میسازد. در حقیقت، این مدح، مانند جامی است که انسان را به حالت مستی و شوق میبرد.
هوش مصنوعی: صدایی که در ستایش او زبانها را باز کرده است، مانند تیغ صبحی است که بر روی جهان حقیقت را آشکار میکند.
هوش مصنوعی: نوری که به اشتباه به آن اصطلاحی درباره خورشید بگوییم، باعث بسته شدن مسیر آن میشود. در حالی که زیبایی و خوبی اعتقاد، فضایی در آسمان باز میکند.
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر به توصیف ویژگیهای شخصیتی و قدرت فردی میپردازد. او برای نشان دادن توانایی و تأثیر شخصی، به تصویر کشیدن خورشید به عنوان نماد نور و قدرت و همچنین استفاده از کمان به عنوان نماد قدرت و تسلط اشاره کرده است. در واقع، این فرد به گونهای است که میتواند با قدرت خود، محیط و زمان را تحت تأثیر قرار دهد.
هوش مصنوعی: در ابتدا دشمن به خاطر یادش لبانش را میبندد و در پایان مانند گلی که شکوفا میشود، با سپاس از او از دل سخن میگوید.
هوش مصنوعی: باد صبحگاهی چگونه دیوارهای گل را میگشاید، همانطور که لطافت و مهربانی او همواره دلها را نرم میکند و گشاده میسازد.
هوش مصنوعی: بخشش و سخاوت او مانند بازی کودکانهای است که در کوهها را باز میکند. با مهر و محبتهای خویش، تمام بندها و محدودیتها را کنار میزند و از هر جایی به روی مردم باز میشود.
هوش مصنوعی: وقتی که ابر به زمین میرسد و باران میبارد، نشان دهندهی گشوده شدن دست نعمت و بخشش است. اما کسی که قادر است ابر را نگه دارد و باران را متوقف کند، قدرت و توان عظیمی دارد.
هوش مصنوعی: دست کیست که مانند حسین و حسن در جام بخشش او، امید و عشق را به دل و جان میآورد؟
هوش مصنوعی: کسی که بخشش و گذشت در وجودش غالب است، هرگز از تنگ نظری و حسادت دوری نمیکند و ظرفیت و بزرگیاش مانع از محدود شدنش میشود.
هوش مصنوعی: تا وقتی که عطر وجود محبوب از بوستان نرود، گلهای چمن به رنگ نخواهند آمد.
هوش مصنوعی: حسود به سبکساری او نگاه کن، که حتی از میان صد هزار کوه، یک سنگ هم بر او نمیافتد.
هوش مصنوعی: مرکبی که در آن سوار است، به قدری بلند و با ارزش است که هیچ چیز نمیتواند آن را محدود کند و در محدوده تنگی قرار دهد.
هوش مصنوعی: اگر سرنوشت بر وفق مراد نباشد و زمان به سختی بگذرد، حتی بعد از هزار سال هم نمیتوان به آن عظمت و بزرگی دست یافت.
هوش مصنوعی: چرخ گردش روزگار باید بسیار خجالتزده باشد که به خاطر کسی دیگر، نام فردی را بر زبان میآورد و خود را در این کار شرمنده میکند.
هوش مصنوعی: او به اختیار خود صلح را انتخاب کرد، زیرا روح و طبیعتش به قدری حساس و لطیف بود که جنگ برایش مناسب نبود.
هوش مصنوعی: این طبع کیست که مثل حسین و حسن چنین بخشنده و سخی است؟ از بخشندگی او، دل و جانم به امید زندگی میکنند.
هوش مصنوعی: ای تاج دین، شایسته است که حریمت مانند یک مکان مقدس باشد؛ وقتی که دشمن به تسخیر تو درآید، دوست هم به خاطر تو به مقام و منزلت میرسد.
هوش مصنوعی: وقتی که جان انسان از نور و اندیشههای تو پر شود، زندگیاش زیباتر و شادتر میشود. مانند گلی که در صبحگاهان با نفسی تازه و بهار جوانه میزند و شکوفا میشود.
هوش مصنوعی: هر کسی که بخواهد بر خلاف تو بنویسد، مطمئناً از قدرت تو و تأثیر عظیمت، به زودی قلمش را رها خواهد کرد.
هوش مصنوعی: سرنوشت خوش شما به گونهای است که هر کسی که به شما خدمت کند، محترم و بزرگوار خواهد شد.
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که اقدام کن به گونهای که مانند آسمان، بر اثر زیبایی و شگفتی در مسیر خوشبختی و موفقیت ثابت و استوار بمانی.
هوش مصنوعی: ای آب زندهای که بزرگی و فراوانی تو از دریا بیشتر است، اگر یک قطره از تو به من برسد، از ثروت و بزرگی تو چیزی کم نخواهد شد.
هوش مصنوعی: من از آنچه انجام میدهم، هدفی جز این ندارم که سپاسگذاری کنم و این سپاس با خطی در آسمان ثبت شود.
هوش مصنوعی: این بیت به اهمیت و مقام حسین و حسن اشاره دارد و نشان میدهد که بخشش و generosity آنها به اندازهای است که دل و جان را امیدوار میکند. به عبارت دیگر، خاندان حسین و حسن منبعی از امید و رحمت برای مردم هستند.
هوش مصنوعی: ای کسی که بر فراز آسمانها ایستادهای و همچون ابر، دستانت را بر دل رود جیحون گذاشتهای.
هوش مصنوعی: عشقت مانند گلی در دل من جا دارد و تو مانند لالهای هستی که بر روی آن خون دلی که برایت ریختهام، نشستهای.
هوش مصنوعی: صفوفی که به هم ریخته و شکسته است، تو تصویری زیبا و خوشچهره را به نمایش گذاشتهای و همچون قارون، ثروت و بزرگی را به ارمغان آوردهای.
هوش مصنوعی: من در دل خود ناراحتیها و خشمهایم را دارم، اما نمیگویم چون میدانم به خاطر بزرگواریات برای هر کدام از آنها دلیلی آوردهای.
هوش مصنوعی: دلم بسیار تنگ شده است و احساس میکنم از مرزهایم خارج شدهام؛ مثل نگینی که از حلقهای بیرون افتاده باشد. تو مرا از آن حلقه جدا کردهای و این وضعیت برایم سخت و ناراحتکننده است.
هوش مصنوعی: در وجود مهربان تو هرگز این بی وفایی وجود نداشت، اما حالا این بی وفایی را به من هدیه دادهای.
هوش مصنوعی: با وجود تمام مشکلات و چالشها، وقتی از تو گفتم، زمانه به من گفت که این ابیات مانند نامی بزرگ و سرآمد در دنیا به شمار میروند.
هوش مصنوعی: این شعر به توصیف ویژگیهای نیکوی حسین و حسن میپردازد و نشان میدهد که وجود آنها مملو از سخاوت و بخشندگی است. همچنین، امید و آرزوهای دل در سایهی وجود آنها تجلی میکند. در واقع، این دو شخصیت نماد محبت و generosity هستند که دلها را به خود جذب میکنند.
هوش مصنوعی: ساقی، از آنچه که در دل دارم یک جرعه از کرامتت را به من بده، حتی اگر همه چیز تلخ باشد، من به آب فرحبخش تو احتیاج دارم.
هوش مصنوعی: ما باید خالص و بیعیب باشیم و در برخی مواقع به راهنمایی خودمان گوش دهیم تا به روشنایی و آگاهی برسیم.
هوش مصنوعی: باغ دل من که پر از گلهای زیبای نعمت و فضل است، دیگر از بین رفته و خشک شده. اگر امکانش هست، لطفاً وعدهای به من بده که دری به سوی نجات و شادی باز شود.
هوش مصنوعی: من از تابش شدید خورشید بسیار باارزشتر هستم، پس مرا به خود نگیر که نمیتوانم تحمل کنم و گلها را به من نده.
هوش مصنوعی: مثل من، در باغ جان، نهالی بکار و از دریای generosity (بخشش) پادشاه، فقط یک قطره آب به من بده.
هوش مصنوعی: اگر مرا طرد کنی و نیروم به این قیمت باشد، این نشاندهندهی قدرت و وضعیت تو خواهد بود.
هوش مصنوعی: امید من به تو بستگی دارد، از تمامی زوایای وجودم، با رحمت و قدرت خود، مرا یاری کن.
هوش مصنوعی: شراب خوشبویی درست کن و با بخشش من، به دنیا رونق بده و به دیگران شادی و نیکویی هدیه کن.
هوش مصنوعی: این بیت اشاره به ویژگیهای خاص و نیکوکارانهٔ حسین و حسن دارد. این دو بزرگوار به عنوان نمادهایی از بخشندگی و سخاوت یاد میشوند و امید قلبی و زندگی مردم به وجود آنها وابسته است. به نوعی، این شعر نشان دهندهٔ محبت و بزرگواری آنهاست که از دل و جان مردم برمیخیزد.
هوش مصنوعی: ای سرزمین بزرگ، لباس پادشاهیات پر از خوشی و شادی باشد و بر دامن تو، روزگاری پر از اقبال و خوشبختی قرار گیرد.
هوش مصنوعی: هرگز نگذار که زنگها (سوء تفاهمها) در تیغ تو (قدرت و شجاعت تو) وجود داشته باشد، اما امیدوارم تیغ تو به قدری تیز باشد که در دل دشمنانت همانند زنگی نفوذ کند و اثر بگذارد.
هوش مصنوعی: اگر دشمن تو همچون گلی زیبا ظاهر شود، اما وقتی که از وجود تو دور شود، همچون یاسمینی که به خاطر زیباییاش سرش را به زیر میاندازد، باید به او بیاعتنا باشی.
هوش مصنوعی: اگرچه پوست او مانند بادام خشک و سخت است، اما جانش به لب رسیده و در حال انتظار مانند پستهای است که هنوز باز نشده است.
هوش مصنوعی: زبان تو به مانند آتش تند و سخن گفتنت مثل تیغی است که بر خلاف دشمنانت عمل میکند. در این نبرد، مخالفان تو در دام حرفهای تو گرفتار شدهاند.
هوش مصنوعی: وقتی که جانم به تو وابسته است، هیچ چیز دیگری نمیتواند من را در حلقهای از گوهری که به خاطر منت دیگران بر گردنم است، گرفتار کند.
هوش مصنوعی: از باغ تلاش و کوشش تو، نعمت و زندگی پایدار به دست میآید و این زندگی به صورت گروهی به تو میرسد.
هوش مصنوعی: عقد نفس که جانی به زندگی او میبخشد، گسسته باد از بینظمی مدح تو.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.