گشت عنابی سرشکم زان لب عناب رنگ
هم نمی دارد دلم زان سنبل پر تاب رنگ
بی جمال جانفزای و بی خیال دلبرش
آردم از عمر سیری آیدم ازخواب رنگ
مه ز گلگون روی مهر و ماه رنگ آورده است
هم زرنگ است آنکه گل را می دهد مهتاب رنگ
عارضش آیینه حسن است و خطش رنگ او
بس عجب نبود برآیینه ز مشک ناب رنگ
در دهان تنگش آن سیمابگون دندان پر است
از برای آنکه ناید جای بر سیماب رنگ
عمر و دولت باشد اسباب نشاط و جز رخش
والله ار در چشم آرد هیچ از این اسباب رنگ
عارض و خطش چو آب و آتش سازنده اند
خود به آتش کی کند در عهد خسرو آب رنگ
شاه شاهان جهان بهرامشه شاهی که هست
خاک درگاهش ز عزت همچو در محراب رنگ
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.