گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
سید حسن غزنوی

بر اعتدال هوا عدل شاه یار شده است

چهار فصل جهان سر به سر بهار شده است

ز نفخت کرم شاه خاک پست و فرود

چو آتش و می گلرنگ و آبدار شده است

برای دیدن او نرگس مضاعف را

دو چشم گوئی در بوستان چهار شده است

نبود وقت شکوفه ولیک از این شادی

ز خنده شاخ درختان شکوفه بار شده است

بنفشه هم بتکلف سفید پوشیده است

که تا کسیش نگوید که سوگوار شده است

زمانه نیل کشیده است بهر دفع گزند

ز سرمند جهان را که چون نگار شده است

ز عطر باغ سپهر این چنین عطیر نشد

اگر شده است ز اخلاق شهریار شده است

ابوالمظفر بهرام شاه بن مسعود

که چرخ در کنف او به زینهار شده است

خدایگانی کایام در حمایت او

هزار بار نه یکبار و یا دوبار شده است

به بزم گوئی گل در چمن پیاده شده

به رزم گوئی مه بر فلک سوار شده است

فلک به نزد جلالش زمین محل گشته است

زمین ز فر جمالش فلک عیار شده است

همای سایه شهی آفتاب وش ملکی

که باز چتر رفیعش ظفر شکار شده است

ضمیر مهر شعاعش دقیقه بین زاد است

سخای ابر نهادش درر نثار شده است

مطیع مجلس عالیش آسمان گوئی

که ماه رایت اعلاش گوشوار شده است

تبارک الله روز قدوم شاهی بود

که بحر گوئی از موج بی قرار شده است

چنین نمود به چشم من و زیادت باد

که ربع مسکون همراه او سوار شده است

عجب بماندم سوی سپاه منصورش

که هر یکش ده و هر صدش صد هزار شده است

علم که هست نهال فتوح در کفشان

ثبات بیخ شرف برگ و فتح بار شده است

بکار زار پدید آمد و بخواهی دید

که بر مخالف از ایشان چه کار زار شده است

ظفر ز نوک سنانشان طلوع خواهد کرد

که گل همیشه پدید از میان خار شده است

خدایگانا این نهضت مبارک تو

طراز دولت و عنوان روزگار شده است

غبار جیش تو در چشم آسمان رفته است

صدای کوس تو در گوش کوهسار شده است

دل ملوک بصد پاره و همه در خون

ز بیم آن حرکت چون دل انار شده است

مخالفان تو ای شهریار معذوراند

اگر ز سهم توشان جان و دل فکار شده است

که موی بر تنشان آتشین سنان گشته است

که پوست بر دلشان آهنین حصار شده است

همیشه تا به تعجب جهانیان گویند

که آفتاب جهان ظل کردگار شده است

پناه خلق بجود فراخ دست تو باد

که رحمت و شفقت نیک بی کیار شده است