دلبر به گه وداع چون رو برداشت
هر کس که مرا بدید بی جان پنداشت
بگذشت چو برق تیز و خندان و مرا
چون ابر دریده جیب و دامن بگذاشت
برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.
دلبر به گه وداع چون رو برداشت
هر کس که مرا بدید بی جان پنداشت
بگذشت چو برق تیز و خندان و مرا
چون ابر دریده جیب و دامن بگذاشت
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
آنکس که هزار عالم از رنگ نگاشت
رنگ من و تو کجا خرند ای ناداشت
این رنگ همه هوس بود یا پنداشت
او بی رنگست رنگ او باید داشت
جانا دل مسکین من این کی پنداشت
کز وصل توام امید بر باید داشت
آسوده بدم با تو فلک نپسندید
خوش بود مرا با تو زمانه نگذاشت
آن کس که هزار عالم از رنگ نگاشت
رنگ من و تو کجا برد ای ناداشت
این رنگ همه هوس بود یا پنداشت
او بی رنگ است رنگ او باید داشت
بیچاره حکیم عمری اندیشه گماشت
تدبیر غنا ز کیمیا می پنداشت
خاک سر کوی فقر را حال چو دید
در حال حکیم کیمیا را بگذاشت
ساقی دل من که دانه مهر تو کاشت
مهر تو نهفته تا ابد خواهد داشت
دامن مفشان بناز از اهل نیاز
کز دامن تو دست نخواهیم گذاشت
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.