گنجور

 
مجد همگر

فرموده اقتراحی صاحب علاءالدین

آنکو به کلک کار جهان را دهد نظام

آن نیک رای و رسم که رایش بود رهی

وان نیک بخت خواجه که بختش بود غلام

آنکش جهان جافی و ایام شد مطیع

وانکش سپهر سرکش و اجرام گشت رام

از طبع تند و تیز گرفتم به ارتحال

از روی لطف همچو هوا قطره از غمام

آن چار حرف چیست که عقد مبارکش

باشد به حصر چون مور مصحف کلام

حرف نخست نیمه حرف چهارم است

وز حرف چارمش سومش ده یکی تمام

نی نی ز وصف او نبود چاره طبع را

زانسان که نیست چاره ازو در همه مقام

گاه صبی و گاه نمویست خوش لقا

روز شباب و روز مشیب است نیکنام

هر چند هست خرد بزرگ است و بابها

محبوب اهل و جاهل و مقبول خاص و عام

از ابر رجم یابد و از آفتاب مهر

ز آهن درود بیند و از سنگ انتقام

فی الجمله دایه ئیست مربی بوالبشر

فی القصه دانه ئیست که ابلیس راست دام

ماراست زین مطاع گرانمایه مبلغی

در ذمت وکیل وزیر کریم وام

گر داد گشت گردنش آزاد و کرد داد

ورنه به روز عرض مظالم بود غرام

قاضی بود خدای و رسولش بود وکیل

زندان معین است و عدو را بود مقام

باشد خدای ناصر ایام مستقیم

خلقش ز خلق شاکر و اقبال مستدام