گنجور

 
مجد همگر

دی یکی رقعه به نزد من رسید از صدر شاه

وانگهی نام همایون شهنشه بر سرش

خط اشرف را بدیدم کرده باقی نام من

گفتم اینک گنج کافتادم به ناگه بر سرش

من که باشم یا چه خاکم کآسمان گر یافتیش

برنهادی از تفاخر چون خور و مه بر سرش

در مناجات آمدم گفتم که بختا دیردار

ظل او را بر سر ما ظل الله بر سرش

دولتش را هر که همچون که نخواهد پایدار

از عنا باد و عزا که بر دل و که بر سرش

باد میمون آنچنان کز بهر اقطاع مرا

تازه منشوری نویسد نصر من الله بر سرش