گنجور

 
مجد همگر

مژده که جان نازنین باردگر به تن رسید

سرو روان یاسمین باز سوی چمن رسید

خنده زنان چو صبح شو بر فلک و بشاره زن

کز ره شرق همچو خور خسرو تیغ زن رسید

ملک لگن مثال بود بی رخ نور شمع شه

شمع جهان فروز ملک باز سوی لگن رسید

شاه محمد گزین شمس زمان مه زمین

از سفرختا و چین شاد سوی وطن رسید

بر سر خاکسارمن آتش فرقتش رسید

آنچه زباد مهرگان بر سر یاسمن رسید

از رخ آن امید جان جان امید تازه شد

بخت رخی به من نمود کام جهان به من رسید