خیال جنت الماوی نداریم
امید از شاخه طوبی نداریم
چو ما را شادی امروز نقداست
برو زاهد، غم فردا نداریم
مکن با ما ترشروئی و صفرا
که در دل ذوق این حلوا نداریم
بچندین منت و سلوا که ماراست
سری با من و با سلوا نداریم
بکش کالا بکوی خودفروشان
که ما سودی از این کالا نداریم
سری آشفته از سودای دیگر
که پروائی از این سودا نداریم
بنادان سیم و زر شاید نهادن
مگر جان و دل دانا نداریم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر بیانگر نداشتن امید به بهشت و زندگی بعد از مرگ است. شاعر به زندگی حاضر و خوشیهای آن تأکید میکند و از رنج و غم فردا پرهیز میکند. او از زاهدان و افرادی که زیاد نگران آینده هستند میخواهد که به شادابی و لذت زندگی امروز توجه کنند. همچنین، اشاره به بیفایده بودن ثروت و اموال دنیوی دارد و به ارزشهای معنوی و دانشی تأکید میکند. به طور کلی، شاعر به اهمیت زندگی در لحظه و لذت بردن از آن میپردازد.
هوش مصنوعی: ما به آرزوی بهشت جاویدان فکر نمیکنیم و به امید درخت طوبی هم دلخوش نیستیم.
هوش مصنوعی: امروز که ما از زندگی لذت میبریم و شاد هستیم، بهتر است که از غم و نگرانی برای فردا بپرهیزیم.
هوش مصنوعی: با ما بدخلقی نکن و تلخی نداشته باش، زیرا ما در دل خود چیزی از لذت این حلوا نداریم.
هوش مصنوعی: با وجود همهی نیکیها و محبتهایی که به ما شده است، ما هیچ تمایلی به این خوشیها و دلخوشیها نداریم.
هوش مصنوعی: بیا کالا را در دست خودفروشان بزن، چرا که ما از این کالا هیچ نفعی نمیبریم.
هوش مصنوعی: سری پر از افکار و خیالات جدید داریم، اما به این فکر و خیال فعلی اهمیت نمیدهیم.
هوش مصنوعی: شاید بتوانیم طلا و نقره را در جای دیگری قرار دهیم، اما ما جان و دل آگاه و دانا نداریم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.