ایخوش آنروزیکه شمعی بود و پروانه نبود
در مقام آشنائی حرف بیگانه نبود
عقل از بیگانگی حرفی نهاد اندر میان
ورنه در زنجیر زلفت جای دیوانه نبود
از خم زلفت شبی تاریک بود اندر میان
کاندر او از مهر رخسار تو افسانه نبود
ما بقیدت نزپی این زلف و این خال آمدیم
صید بودیم آنزمان کین دام و این دانه نبود
بر لب پیمانه نوشان حرفی از لعل لبت
بود اگر، جز قول جام و راز پیمانه نبود
این خیالات محال اندر دل ساغر نبود
وین سخنهای پریشان بر لب شانه نبود
ترکی آمد در خراسان فتنه و آشوب خاست
ورنه در این شهر نام از چین و فرغانه نبود
اشک ما موجی زد و برخاست سیلی ناگهان
ورنه گنجی بود پنهانی و ویرانه نبود
بیحسابی احتساب آورد ورنه احتیاج
گردش پیمانه را تسبیح صد دانه نبود
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بیان حالتی میپردازد که در آن عشق و زیبایی در فضایی خالص و بدون موانع وجود دارد. شاعر به یاد روزهایی میافتد که عشق و دوستی بدون هیچگونه غم یا پیچیدگی وجود داشته و همه چیز به سادگی و صفا جاری بود. در این روزگار، عقل و آگاهی به سادگی میتوانستند عشق را درک کنند و احساسات صاف و بیپیرایهای وجود داشت.
او به تضاد میان این روزهای شیرین و دنیای فعلی اشاره میکند که در آن گسستگی و دوری وجود دارد، و عشق تحت تأثیر عناصر غیرضروری و پیچیده قرار گرفته است. در نهایت، شاعر صراحتاً بیان میکند که این شرایط جدید، فقط باعث سردرگمی و آشفتگی در دلها شده و اصل زیبایی و عشق را تحت تأثیر قرار داده است.
به طور کلی، شعر روایتی از غم و شادیهای عشق و یادآوری روزهای خوش گذشته است.
هوش مصنوعی: ای کاش روزی را به یاد داشته باشیم که شمعی روشن بود و پروانهای در اطرافش نبود، روزهایی که در آن هیچ حرف و سخنی از بیگانگان و نامحرمان وجود نداشت و همه چیز در امان بود.
هوش مصنوعی: عقل از بیگانگی سخنی در میان آورد، وگرنه دیوانه در زنجیر زلف تو جایی نداشت.
هوش مصنوعی: شبی تاریک در خم زلف تو گذشت و در دل تاریکی، از زیبایی چهرهات هیچ داستانی نبود که گفته شود.
هوش مصنوعی: ما در گذشته به خاطر این زلف و این خال به دام آمده بودیم، در حالی که آن زمان هنوز این دام و این دانه وجود نداشت.
هوش مصنوعی: اگر بر لب نوشندگان جام، سخنی از زیبایی لب تو باشد، جز وعدهای از شراب و راز و رمز پیمانه چیزی نخواهد بود.
هوش مصنوعی: این افکار غیرممکن در دل جام وجود ندارد و این سخنان بیربط بر لب کسی جاری نمیشود.
هوش مصنوعی: وقتی که ترکها به خراسان آمدند، فتنه و آشوب به پا شد؛ وگرنه در این شهر کسی نامی از چین و فرغانه نمیبرد.
هوش مصنوعی: اشکهای ما به طور ناگهانی مانند سیلی بزرگ فوران کردند، در حالی که در حقیقت گنجی ارزشمند در درون ما وجود داشت و از قبل ویران نشده بود.
هوش مصنوعی: اگر کسی در زندگیاش هیچگونه حساب و کتابی نداشته باشد، در نهایت به نتیجهای نخواهد رسید، چون حتی نیاز به شمارش و اندازهگیری هم برای او بیمعنا میشود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.