گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
عبدالقادر گیلانی

گر مرا جان در بدن نبْوَد‌، بدن گو هم مباش

چونکه یوسف نیست با من‌، پیرهن گو هم مباش

گر بمیرم لاشهٔ من همچنان دور افکنید

چاک شد چون جامهٔ جانم، کفن گو هم مباش

چون مرا رانی ز کوی خود، مخوان یارا رقیب

از گلستان گر رود بلبل‌، زغن گو هم مباش

مرگ بالله بهتر است از زندگانی دور از او

گر نبینم یار خود‌، این زیستن گو هم مباش

یک سر مویت مبادا کم شود‌، هم گفته‌ای

گر نباشد محیی را افکار من گو هم مباش

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode