قدسی مشهدی » رباعیات » شمارهٔ ۳۱۴ تا مهر توام به سینه مستور بود ظلمت ز فضای خاطرم دور بود دل روشنیام ز عشق باشد، آری ویرانه ز آفتاب معمور بود
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از عشق و تأثیر آن بر حالت روحی خود سخن میگوید. تا زمانی که عشق معشوق در دل او پنهان بود، ذهنش از نگرانیها و ظلمتها دور بود. حالا که عشق در دلش روشن است، دلش به زندگی و روشنی پر شده و خوشحال است.
هوش مصنوعی: تا زمانی که محبت تو در دل من پنهان بود، تاریکیهای ذهنم از بین میرفت و به دور بود.
هوش مصنوعی: دل روشن من از عشق زندگی میکند، و این ویرانه از نور خورشید پر شده است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تا چند دل تو چشمهٔ نور بود
زان چشمهٔ نور چشم بد دور بود
ملک و سپه و خزینه معمور بود
آن خسرو را که چون تو دستور بود
بر لشکر عشق آنکه منصور بود
از دید وجود خویش مهجور بود
در حالت مغلوبی آن خسته جگر
ذاکر باشد و لیک مذکور بود
عاشق مطلب اگرچه مشهور بود
تا سر دارد زیار مهجور بود
آن سر که تو داری همگی دردسر است
آن سر بطلب که درد ازو دور بود
آن کو زمی شبانه مخمور بود
نزدیک خرد ز زندگی دور بود
دل سوخته آتش غم را مرهم
خونیست که نامش آب انگور بود
ساقی ز ادب مست تو گر دور بود
خونش بخورند اگر چه منصور بود
گر مست حقیقت است ور مست مجاز
بدمست گمان مبر که معذور بود
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.